روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

« آنها هم فوتبال را دوست دارند؟»

 

« آنها هم فوتبال را دوست دارند؟»

 

 

« من » فوتبال را دوست دارم. « تو» فوتبال را دوست داری. « ما » فوتبال را دوست داریم.

حال سئوال این است

 آیا « آنها »هم فوتبال را دوست دارند؟

 

مدتی است که زمزمه حذف ایران از مسابقات جام جهانی فوتبال 2006 آلمان لقلقه  زبان بعضی سیاستمداران و دولتمردان غربی شده است و موجب نگرانی بعضی دوستداران ورزش در ایران گردیده است

 

مدتی است که زمزمه حذف ایران از مسابقات جام جهانی فوتبال 2006 آلمان لقلقه  زبان بعضی سیاستمداران و دولتمردان غربی شده است و موجب نگرانی بعضی دوستداران ورزش در ایران گردیده است.

 

اگر چه بازی هسته‌ای و بازی فوتبال صرف کلمه و لغت «بازی» وجوه اشتراک می یابند اما در دنیای واقعی و سخت و بعضا" خشن سیاست هیچ سنخیتی میان این دو وجود ندارد. در این سخن به پوشالی بودن و در نهایت احمقانه بودن ایده حذف ایران از جام جهانی و موانع و هزینه‌های آن می پردازیم و باقی را به قضاوت خوانندگان عزیز می سپاریم.

 

فرض کنیم امروز تصمیم گرفتند و ایران را از جام جهانی حذف کردند. آیا تصور می کنید قلب « بکن باوئر» تحمل و طاقت فشار این تصمیم را خواهد داشت. در حالی که چند روز پیش چند کارشناس آلمانی از ناامنی ورزشگاه‌ها در هنگام برگزاری بازی‌های جام جهانی گزارش داده اند این تصمیم « بکن باوئر» راهی بیمارستان خواهد کرد.

کافی است کمی به اطراف نگاهی بیندازیم. آن گاه متوجه می شویم « آنجلا مرکل » صدراعظم آلمان هم از این تصمیم هراسان خواهد شد. زیرا دولت جوان و نوپای او که دارای تزلزل پارلمانی نیز هست دولت مستعجلی بیش نخواهد بود.

 

اگر کمی بیشتر دقت کنیم به آدمی به نام « استیون اسپیلبرگ » برمی خوریم که از مدت‌ها پیش دست به کارساخت فیلمی به نام «مونیخ» شده است که از قضا موجب اعتراض هالیوودی‌ها نیز شده است. آقای «اسپیلبرگ» که هوش تجاری خوبی دارد اینجا وارد دنیای سیاست نیز شده و قصد دارد از ساخت فیلمی درباره المپیک مونیخ و حمله کماندوها به آن و کشتار عده‌ای در آن وسط فیلمی را رهسپار دنیای سینما کند و پول هنگفتی به جیب بزند. حال چه تضمینی وجود دارد که اگر در این وانفسا ایده بازسازی فیلم مونیخ به ذهن آقای «اسپیلبرگ» بزند طراحی مونیخی دیگر به ذهن کماندویی دیگر خطور نکند؟ چه کسی تضمین می دهد؟ قطعا" بزرگترین سرویس‌های امنیتی و حتی کمپانی‌های بیمه دنیا هم چنین تضمینی نمی دهند. فرض می کنیم چنین ضمانتی بدهند. فکر می کنید آیا «بکن باوئر» که خود و تمام سازمان اجرایی و حتی بازیکنان و مربیان و حتی تماشاگران بازی‌ها را بیمه کرده است بتواند پیشنهاد متمم قرارداد جدید بیمه به منظور جبران افزایش هزینه‌های امنیتی بازی‌ها را بپذیرد.

 

پیش از این هرچه از پیوند ورزش و سیاست دیده بودیم صرفا" در وادی دیپلماسی دوستانه بوده است. اما بحث حذف ، تحریم خصمانه را نیز به وادی سیاست و ورزش وارد می کند و علاوه بر بدعت نامیمون، این ساحت را نیز آلوده می کند. در این صورت تحریم ورزشی اقدامی رسمی سیاسی است و دیگر جنبه دوستانه و سمبلیک نخواهد داشت. اگر کمی به حافظه تاریخی مان فشار بیاوریم به یاد می آوریم که در گذشته نه چندان دور غرب مقهور از توان و قدرت امنیتی و نظامی دست به راحت ترین سلاح برد و بدون آینده نگری به ترور و گسترش آن در گوشه و کنار دنیا دامن زد. اما در نهایت این امر وارونه شد و دامن خود او را نیز گرفت تا جایی که گلوله برفی را که به سمت کوه انداخته بود مانند بهمن در یازده سپتامبر بر سر  خودش آوار شد.

 

استفاده ابزاری از ورزش برای صلح شاید در دیپلماسی پینگ پنگی مناسب باشد اما در تحریم ورزشی فاجعه آمیز خواهد بود.

بار عظیمی از اقتصاد غرب را اقتصاد ورزش به دوش می کشد. اقتصاد ورزشی ستون فقرات ورزش حرفه‌ای در غرب است. همانگونه که مفاهیم سرمایه گذاری ، هزینه، ارزش افزوده و بازدهی در دیگر اقتصادها اهمیت دارد در اقتصاد ورزشی ارزشی مضاعف می یابد

 

استفاده ابزاری از ورزش برای صلح شاید در دیپلماسی پینگ پنگی مناسب باشد اما در تحریم ورزشی فاجعه آمیز خواهد بود.

بار عظیمی از اقتصاد غرب را اقتصاد ورزش به دوش می کشد. اقتصاد ورزشی ستون فقرات ورزش حرفه‌ای در غرب است. همانگونه که مفاهیم سرمایه گذاری ، هزینه، ارزش افزوده و بازدهی در دیگر اقتصادها اهمیت دارد در اقتصاد ورزشی ارزشی مضاعف می یابد. حیات ورزش حرفه‌ای خصوصا" در غرب وابسته به امنیت سرمایه گذاری و تزریق پول و بازگشت سرمایه است. اگر از تمام رشته‌های ورزشی همین فوتبال را مثال بزنیم ببینید با چه وضعیتی روبرو خواهیم شد.

 

هزینه امنیتی برگزاری لیگ‌های کالچیو ، بوندس لیگا، لیگ برتر انگلستان و لیگ اسپانیا بخش قابل قبولی از کل هزینه‌ها را به خود اختصاص می دهد. حال اگر خصومت را با ورزش پیوند بزنیم هزینه تامین امنیت این لیگ‌ها سر به آسمان خواهد زد و تمام این لیگ‌ها را زمین گیر خواهد کرد. تصور کنید سایه تهدید به ورزش هم کشیده شود آیا « دیوید بکهام »حاضر خواهد شد در «سانتیاگو برنابئو» توپ بزند. آیا «زیدان» یا «رونالدو» زودتر از موعد خود را بازنشسته نخواهند کرد.

 

اصلا" هیچ تماشاگری حاضر می شود به استادیوم‌ها بیاید. هرگز نیاز نیست انفجار یا حمله‌ای واقعی صورت بگیرد. کافی است قبل از برگزاری دیدار افتتاحیه جام جهانی یا فینال یا هر بازی

اروپایی و امریکایی تلفنی تهدیدآمیز یا کدی نامربوط ارسال شود تا برنامه بازی‌ها به هم بخورد. کدام آدم عاقلی دست به چنین ریسکی خواهد زد و رای به برگزاری بازی خواهد داد؟

شاید ورود به این بازی دست غرب باشد اما قطعا" خروج از آن دیگر در اختیار او نخواهد بود.

ای کاش موضوع به همین جا ختم می شد. ورود به این عرصه مانند انداختن اولین مهره یک دومینوی نامحدود است. دومینویی که هیچ کس از پایان آن خبر ندارد.

 

اولین مهره که افتاد دنیای تبلیغات تلویزیونی و رسانه‌ای دچار مرگ زودرس خواهد شد. سهام اینگونه شرکت‌ها به شدت افت می کند و هر سقوط سقوط دیگری در بورس را به دنبال خواهد داشت. تولیدات ابزار و تجهیزات ورزشی راکد خواهد شد و موج بیکاران و رکود اقتصادی ادامه چنین اقدامی خواهد بود. این در حالی است که در این سخن ما صرفا" فوتبال را آن هم در لیگ‌های معروف و اصطلاحا" A مثال زده ایم و از لیگ‌های دسته دو یا سه و کل رشته‌های دیگر ورزشی عبور کرده ایم. حال باید پرسید آیا غرب یا اروپا و امریکا قصد خودکشی دارند؟ چنین تصویری هم بعید است. پس بهترین راه احترام به اصل و فرمول هزینه و فایده است.

تصور کنید پای تلویزیون نشسته اید و یا رنج و هزینه سفر به ورزشگاه را به جان خریده اید تا دیدار افتتاحیه یا اختتامیه یا هر رقابت مهم ورزشی دیگری را تماشا کنید که ناگهان گوینده ورزشگاه یا تلویزیون از لغو بازی به دلیل تهدیدات امنیتی سخن بگوید. حال و هوای برگزارکنندگان و شرکت‌های ماهواره‌ای و رسانه‌ای و تبلیغاتی و فدراسیون ‌های مربوطه یک طرف و حال و هوای تماشاگران و افکار عمومی طرف دیگر. در این صورت پاسخ طراحان تحریم ورزشی به گسترش دامنه این‌گونه ناهنجاری‌ها در دنیای ورزش چه خواهد بود؟

 

بهتر است به جای آن که «خوزه مورینیو»  ناز «جان تری» یا «فرانک لمپارد» و حتی «اسیین» و «دروگبا» را برای حضور در ورزشگاه بکشد یا «الکس فرگوسن» و «فلورنتینو پرز» دست به دامان «پل اسکولز» و «روی کین» و «ریوالدو» و دیگر بازیکنان بازنشسته شوند ، «رومن آبرامویچ» و «گلیزر» پا وسط بگذارند و از بلایی که بر سرشان نازل خواهد شد پیشگیری کنند.

 

در واقع خیلی بهتر است که قیصر از «‌جک استراو» و «تونی بلر» و همچنین «خاویر سولانا» و دیگر سیاستمداران غربی بخواهد که کمی واقع بین باشند و بیشتر فوتبال تماشا کنند و افاضات نفرمایند.  شاید در این صورت بتوان گفت ما فوتبال را دوست داریم ، آنها هم فوتبال را دوست دارند

 

لینک های مرتبط:

آخرین نتیجه نظرسنجی CNN درباره ی تیم ملی ایران
اعتراض نماینده مجلس به نظرسنجى CNN براى حذف تیم فوتبال

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد