روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

چشمان دریایی به آسمان پر کشید

 
چشمان دریایی به آسمان پر کشید
 
 
«به مستی کاروان عاشقان رفتند از منزل»
 
جانباز علی اکبر جواد سپهری به ملکوت اعلی پر کشید.
 
جانباز شهید علی اکبر جواد سپهری پس از سالها تحمل رنج ناشی از تیر کین خصم و درد هجر فراق دوست به نزد محبوب حقیقی پر کشید تا عند ربهم قهقهه مستانه معرفت در بزم رضوان وصول و حضور سردهد.
 
جانباز علی اکبر سپهری گام در مسیری نهاد که پیش از آن دو برادر شهیدش حسن و علی اصغر پیموده بودند.
 
جانباز سپهری سالها بود که بدون هیچ حرکتی بر روی تخت بیمارستان افتاده بود.
۱۰-۱۲ سال می شد که نمی توانست صحبت هم بکنند و تنها با چشمانش حرف میزد و در این سالها تنها مترجم نگاه های او همسر صبور و مقاومش بود.
 

مــــــازاده عشقیم و پســــرخـــوانده جامیم          در مستى و جــــــانبازى دلدار تمامیم

دلـــــــداده میخــــــــــانه و قــــربانى شربیم          در بارگــــــه پیرمغان، پیــــــــر غلامیم

همبستر دلـــــــــدار و زهجــــرش به عذابیم          در وصـــل غریقیم و به هجران مدامیم

بى رنگ و نـــــــــواییم؛ ولــــــى بسته رنگیم         بى نام ونشانیم و همى در پى نامیم

 
 
 
سپهری با یک عالمه حرفهای نگفته رفت.
حرفهای نگفته از عشق و محبت به پدر و مادر
حرفهای نگفته از عشق و محبت به همسر
 
حرفهای نگفته از عشق و محبت به فرزندان
حرفهای نگفته از سالها تحمل درد و رنج
حرفهای نگفته از حسرت دیدار دوست
 
 

مــن خـــــواستــار جام مى از دست دلبرم         این راز با که گویم و این غم کجا برم؟

جــــان باختم به حسرت دیدار روى دوست         پــــــروانه دور شمعـــم و اسپند آذرم

شهید سپهری سالها پیش رفته بود تنها چشمانش بود که مانده بودند.
 
چشمانی رنج دیده اما بیدار و هوشیار
چشمانی که تمامی وجود او بود و تنها نشان وجود او
چشمانی که تنها با تلاقی با دیدگان همسر و فرزندانش، مظلومیت ایثارگران و جانبازان این سرزمین را روایت می کرد.
چشمانی که با هر بار باز و بسته شدن ما را شرمنده خود می کرد.
چشمانی که چشم شاهد شهیدان بود بر اعمال کیسه دوزان و منفعت اندوران بنام شقایق ها
 
شهید سپهری دیروز این چشمان را هم از ما دریغ کرد.
او رفت اما همچون مقتدای و پیر مراد خود با قلبی مطمئن و شاد و خرم از وصال؛ زمزمه کنان:
 

فـــــرّخ  آن روز کــــه از این قفس آزاد شوم     از غـــم دورى دلـــــدار رهــم، شاد شوم

سر نهم بر قـدم دوست، به خلوتگه عشق     لب نهـــم بـــر لب شیرین تو، فرهاد شوم

طـــــى کنـــم راه خرابات و به پیرى برسم      از دم پیـــر خــــرابـــــات دل آبــــــــاد شوم

یــــاد روزى کـــه به خلــــوتگـه عشاق روم      طـــــرب انگیـز و طرب خیز و طرب‏زاد شوم

 

شهادت این بسیجی جانباز را به پیشگاه امام زمان مقام معظم رهبری و خانواده معزز سپهری بویژه همسر صبور و مقاومش و فرزندان آن شهید تبریک و تسلیت می گوئیم. 
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد