روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

شمس انقلاب آمد

امام آمد
 
امام آمد و ما به یک اشارت خم ابروی او گرفتار خال لبش شدیم
 
بگذارید که از میکده یادی بکنم
من که با دست بت میکده بیدار شدم
ما که اکثر در آن سالها جوان و نوجوانی بیش نبودیم در پرتو کلام گرم او احساس
 مردی کردیم و با نوشیندن جرعه ای از سبوی عشق او اکسیر مردانگی و استقامت
 در وجودمان درخشید
اصلا در گرمی وجودش جان گرفتیم و با نام او هویت یافتیم و ما؛ ما شدیم
سر مشق عشقی را که از او گرفتیم در معرکه آتش و خون امتحان دادیم و هنگامه
 رقص مرگ در برابر خصم رجز خواندیم که:
 
ما زاده عشقیم و پسر خوانده جامیم
در مستی و جانبازی دلدار تمامیم
 
(امام ره)
 
و آنگاه ایستاده در خون غلتیدیم با پیر خود زمزمه کردیم:
 
دست از دامنت ای دوست نخواهم برداشت
تا من دلشده را یک رمق و یک نفس است
(امام ره)
 
 
نظرات 1 + ارسال نظر
حامد جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:10 ب.ظ

علی اقا ما رو که تحویل نمی گیرید لااقل یه ایمیل بهم بزنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد