خدایا راه طولانی است و توشهام کم، چه کنم...
«زمانی که ترکش به فک و گردنم اصابت کرد. خون زیادی روی بدنم ریخته بود، بیحس بودم. بلندم که کردند پاهایم انگار از آنم نبودند و به هم برخورد میکردند. احساس کردم آخرین لحظات زندگیم است. با خودم میگفتم خدایا راه طولانی است و توشهام کم، چه کنم...»
خبرگزاری فارس:
سیدحمید خادمنبی در سال 60 زمانی که محصل بود به عنوان نیروی مردمی به جبهه رفت. سال 61 رسماً وارد بسیج شد و یک بار قبل از عملیات بیتالمقدس در بمباران هواپیماهای عراق مجروح شد. آن زمان دست چپش قطع شده بود که پیوند عصب انجام شد و او دوباره راهی میدان کارزار شد.
خادمنبی هماکنون جانباز ضایعه نخاعی از گردن اما پرکار و فعال است و به عنوان کارشناس حقوقی در نمایشگاه بینالمللی کار میکند.
برای گفتوگو با خادمنبی به محل کارش رفتیم. آرام و ساکت پشت میز کار نشسته بود. با لبخند ما را دعوت به نشستن کرد و تأخیرمان را در رسیدن به محل قرار، به رویمان نیاورد. در هنگام مصاحبه نیز با تأنی و آرامش خاصی به سؤالات پاسخ گفت
جواب سوالات« تبیان» و «آفتاب» و «درسهایی از قرآن» و« از تو می پرسند » و « سینما گلخانه» و.....
http://nasimekavir.blogfa.com/
خال زیبای جمال دلربایت را بنازم بوی عطر جانفزای خاک پایت را بنازم
میلاد مهدی زهرا(ع) مبارک
خیلی دورید