روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

تمام رنج های پسرک چشم آبی

مطالب زیر از طرف دوستی بنام جهانیان از گرگان بدست ما رسیده است که عینا نقل می شود: 

 

اون موقع که به جبهه رفتم تنها 16 سال داشتم بدون رضایت خانواده از همان اوایل بزودی علیرغم سن پائینم فرماندهی عملیات های مختلفی را برعهده داشتم اولین قربانی شیمیائی در ارتفاعات میمک هستم نمی دانستم این توپ شلیک شده چرا ترکش ندارد و دود رنگی است رفتنم بدانجا همان و 27 سال درد همان چندی گذشت در تهاجمی از سنگر های فتح شده سربازی باقی مانده بود که با گلوله اش کلیه ام را به غارت برد و باز چندی دیگر گلوله بعثی دیگری زانوانم رادر نوردید و در همانجا جای خوش کرد و هنوز انرا بیادگار دارم
اونروزها جانبازی و کمیسیون پزشکی و درصد و امتیاز کنکورو معافیت سربازی و ارتقاع گروه شغلی و یک مقطع تحصیلی بالاتری در کار نبود فقط و فقط خدا بود
حال با بار پیری و درد مقاومتم تمام شده و پسرک چشم آبی کوهستانهای غرب توانش بریده و علیرغم داشتن تمامی مدارک پزشکی تایید شده
حکام جنگ ندیده بنیاد به من وقعی نمی نهند حق هم دارند چشمم کور دندم نرم شیطنت نمیکردم و در یک چشم بهم زدن خطوط دشمن را بهم نمی ریختم
چشمم کور باید به من توجه نکنند  بیخود کردم رفتم جراحت برداشتم  وقتی تنهام و سرفه هایم تمام میشود و درد تنها کلیه باقیماندهام رهایم میکند به تنها چیزی که فکر میکنم شجاعت و شهامت و ایثارگر واقعی یعنی همسرم را میبینم که در طول این سالها با من و مراقبت از من چها که کشیده ایثارگر واقعی همسران جانبازانند  برعکس بنیاد جانبازان هیچگاه مرا از خود نرانده و با هر دردو ناله من ذکر گفته و برجای جراحاتم بوسه زده  منتظرم تا پیمانه ام پر شود وصیت کردهام چون ما ایرانی ها متخصص عزائیم و در طول زندگی کسی سری به اسایشگاه هانمی زند و از جانبازان کسیسراغی نمیگیرد وقتی که مردند برایشان یادواره و بزرگداشت برگزار میکنند تا ببینیم رئیس جدید چه میکند  امیدوارم صدای ناتوان مرا به گوش مسئولین گلستان برسانند 

 

گرگان جهانیان مخابرات 

 

بدون اینکه بخواهم در مورد این نوشته اظهار نظری بکنم ولی هستند بسیاری از مردان مجاهد مخلصی که با وجود جراحتهای سخت؛ دور از شأن مجاهدت می دانستند که برای گرفتن درصد به بنیاد مراجعه کنند و اکنون بعد از سالها با تشدید اثرات ناشی از مجروحیت به بنیاد مراجعه می کنند و بنیاد آنان را نمی پذیرد. 

 

این مجاهدان مخلص دیروز که زخمی از کفار بعثی بر بدن دارند امروز نیز بیشتر چوب مدعی دروغین ایثار و شهادت و جانباز نماها و منافقینی را می خوردند   که تلاش دارند در پوشش جانبازی نمدی برای خود بسازند  

 

نظرات 3 + ارسال نظر
زینب شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:05 ق.ظ http://zeynab73.blogsky.com

سلام
متنتونو خوندم...
همسران جانباز با شهامت ترین انسانها و باارزش ترین هستن
درود خدا بر آنها که با صبر و مجاهدت همسرانشان را در راهی که قدم گذاشته بودن تشویق میکنن!

محسن پرنده جمعه 3 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:37 ب.ظ http://کد جانبازی 2301243018

سلام علیکم من جانباز 15 درصد با پنج سال سابقه جبهه دارای سه فرزند مدت سه سال هست که بیکارم به هر کجا که مراجعه کرده ام به من هیچ کمکی نشده است خواهشمندم از کسی که این پیغام مرا می خواند به من و خانواده ام کمک کند چندین نامه به رییس جمهور نوشتم اما هیچ جوابی به من داده نشد ترا به خدا و خون شهدا قسم می دهم که به من جواب بدهید و مرا یاری کنید چون دیگر ناتوان و در مانده شده ام امید وارم شخصی پیدا شود و به من و خانواده من کمک نماید و به من کاری دهد که من دیگر شرمنده خانواده ام نشوم از ناراحتی و فشارهای زندگی دچار سکته قلبی شده ام و مشکل تنفسی و ریوی گذشته من شدید شده مجددا شما را به این روز جمعه که توسل به امام عصر (عج) است به من کمک کنید .شماره تماس من
09355922311 و 02155338091 است. منتظرکمک و یاری صمیمانه شما هستم.

abbas پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:30 ب.ظ

جناب زری بافاسلام گندی که در دولتهای قبل در بنیاد جانبازان ببار اوردن شما نیاورید با توجه به خود سوزی اکثر جانبازان خطر بیخ گوشتان است برای رضای خدا بشتابید و جانبازان را از فقر بد بختی نجات دهید که کم کم داریم به ولایت فقیه هم شک می کنیم در پناه خداوند باشید یک جانباز شیمییائی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد