روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

چه کسی پاسخگوی است


پرواز 3908 هواپیمایی آسمان
قرار بود ساعت 14 و 45 دقیقه برای شرکت در مسابقات کشوری بوچیا با شرکت هواپیمایی آسمان از فرودگاه شهید بهشتی اصفهان راهی مشهد مقدس شویم.
بوچیا ورزش نوپایی است که مخصوص جانبازان و معلولین ضایعه ی گردنی است و برای این قشر بسیار مفرح است.
پنج نفر جانباز قطع نخاع گردنی بودیم، یک اقایی از کادر پرواز بنام حافظ به ما گفت ما فقط می توانیم سه نفر توانخواه را سوار کنیم و از بردن بقیه معذوریم! (اولین بار بود این کلمه را می شنیدم) گفتیم بنیاد بر اساس نامه ی رسمی از آژانس هواپیمایی برای ما بلیط تهیه کرده اگر صدور بلیط برای ما غیر قانونی بوده آژانس باید جوابگو باشد نه مسافر! ما که از ابتدای امر اعلام کرده بودیم ویلچری هستیم. به ما گفت شما بروید از آژانس صادر کننده ی بلیط شکایت کنید و پول بلیط را  پس بگیرید. از او سوال کردیم شما چند تا دفتر فروش بلیط در سطح استان  اصفهان دارید؟ گفت 120 تا. گفتیم اگر هر دفتری فقط یک بلیط به یک فرد ویلچری فروخته بود شما چه عکس العملی نشان می دادید؟ گفت ما مقصر نیستیم آژانس فروش بلیط باید رعایت کند! گفتیم اقای محترم ما چند ماه تمرین کرده ایم و فردا صبح مسابقه داریم باید هر طور شده پرواز کنیم، دلش برایمان سوخت گفت صبر کنید بروم با خلبان صحبت کنم شاید فرجی حاصل شود. رفت با خلبان صحبت کرد اما فرجی حاصل نشد!، خلبان هم گفت مرغ فقط یک پا دارد ما طبق قانون فقط سه نفر توانخواه را سوار می کنیم.
دو پیر زن مسن ویلچری به همراه یک جانباز سوار هواپیما شدند و ما با اینکه کارت پرواز هم گرفته بودیم و داخل سالن انتظار بودیم از سوار شدنمان به هواپیما ممانعت کردند. چمدان هایمان را هم از قسمت بار عودت دادند و هواپیما هم بدون ما پرواز کرد!


سوال:
چه کسی پاسخگوست؟
بنیاد شهید؟
دفتر هواپیمایی؟
خلبان؟
کادر پرواز؟
یا خود ما جانبازان؟
چقدر فشرده تمرین کرده بودیم و دلمان خوش بود بعد از دو سال بنیاد ولخرجی کرده و ما را برای برگزاری مسابقات عازم مشهد می کند.
خوشحال بودیم اگر در مسابقه حتی مقام هم نیاوریم  و حتی حذف هم بشویم لااقل این سعادت شامل حالمان شده که به زیارت مضجع شریف ثامن الحجج می رویم و هوایی تازه می کنیم، اما دریغ!
من چون قبلا هم چندین بار با این مشکل مواجه شده بودم 20 روز پیش به مسئول امور ورزش استان زنگ زدم و تذکر دادم و گفتم موقع اخذ بلیط با آژانس هماهنگ کنید اما او در جواب من گفت شما خیالتان راحت باشد ما هماهنگی های لازم را انجام می دهیم. معنی هماهنگی را هم آموختیم!
به اقای کادر پرواز هم مجددا التماس کردیم که اقا  در مشهد برای ما هتل رزرو کرده اند، جانبازان دیگر از سراسر کشور الان در مشهد هستند. اما او هم چندین بار با بکار بردن لفظ توانخواه قانون را به رخ مان کشید. (ناخوداگاه از لفظ  توانخواه متنفر شدم) شاید اگر یکبار هم لفظ جانباز را استعمال کرده بود کمتر دردمان آمده بود.
مسئول محترم و دوستان بزرگواری که اکنون این جملات را می خوانید شما قضاوت کنید، آیا این گونه رفتار با یک جانباز قطع نخاع با کوهی از مشکلات  صحیح است؟
آیا اگر یک هماهنگی ساده انجام شده بود ما اینقدر اذیت می شدیم؟
آقای زریبافان مسئول محترم و زحمتکش بنیاد شهید! آیا قصد ندارید این مشکل را ریشه ای حل کنید؟
به خدا قسم ما سی سال است که با این مشکل دست و پنجه نرم می کنیم.
محض رضای خدا یکی به داد ما برسد!


برگرفته از وبلاگ روزهای جانبازی


نظرات 5 + ارسال نظر
باقری جمعه 21 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:34 ب.ظ http://haqiqat.mihanblog.com



شخصی از بهلول پرسید:
می توانی بگویی زندگی آدمیان مانند چیست ؟
بهلول جواب داد: زندگی مردم مانند نردبان دو طرفه است که از یک طرفش سن آنها بالا می رود و از طرف دیگر زندگی آنها پائین می آید .

باشد که زندگی و آداب بزرگان راه زندگی ما بنده گان حقیر گردد

گرشبی میهمان جانات کنند
گول نعمت را مخور مشغول صاحب خانه باش

عرض سلام و ادب واحترام به شما دوست بزرگوار

ک-الف شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:07 ب.ظ http://eskandari@yahoo.com

باسلام، باکمال تأسف به همین صورت است، اماحدود ده سال پیش برای من و هفده نفر دیگر ازجانبازان قطع نخاعی برای پرواز سوریه همین موضوع پیش آمد که با یکدستی همه ی بچه ها و سرو صدای آنچنانی... مجبور شدند با هماهنگی لازم همه بچه های جانباز رو سوار کنند و جای همه دوستان در حرم حضرت رقیه(س) خالی...

محمد حسن غلامعلیان شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:27 ب.ظ

«سرخ وآبی مهمترند یا جانبازان »

بنام خدا:برادر عزیز جناب آقای کاووسی،قطعاً داستان بلدرچین وبرزگر را که سالها قبل در کتاب فارسی سوم دبستان نوشته شده بود خوانده اید، اگر نخوانده اید ماجرا از این قرار بود که:
بلدرچینی با بچه های خود در کشتزاری لانه داشت. روزها به سرعت می گذشت و محصول کشتزار به مرحله برداشت نزدیک می شد. بلدرچین بیشتر اوقات خود را به گشت و گذار مشغول بود و هر روز از بچه ها دور می شد؛ اما بچه ها، هنوز پرپرواز نداشتند و ناگزیر به سکونت در لانه بودند. هر روز غروب که بلدرچین به کنار بچه ها برمی گشت، از آنها وقایع روز را می پرسید. روزی بچه ها به او گفتند:« امروز صاحب مزرعه به اتفاق پسرش آمده بود و می گفت: زمان برداشت فرا رسیده و محصول هم به اندازه کافی رشد کرده،فردا به فلانی می گویم که بیاید و محصول را درو کنیم.» بلدرچین گفت:« نترسید؛ هیچ خطری شما را تهدید نخواهد کرد.»
روز بعد دوباره برزگربا فرزندش آمد و گفت:« فلانی گفت: دیروز کار داشتم، فردا حتماً خواهم آمد.»
بلدرچین دوباره به بچه هایش اطمینان داد که خطری آنها را تهدید نخواهد کرد!
چند روزی به این نحو گذشت و برزگر هر روز برداشت محصول را به این و آن حواله می داد،بلدرچین نیز متقابلاً به بچه هایش اطمینان می داد که خطری آنها را تهدید نخواهد کرد.
سرانجام یک روز غروب، بچه ها به او گفتند:« امروز برزگربا فرزندش آمده بودند و وی رو به پسرش کرد وگفت: دیگر منتظر کسی نخواهیم نشست وفردا صبح خودمان مزرعه را درو خواهیم کرد».

بلدرچین خطاب به بچه هایش گفت:« آماده شوید تا از این جا کوچ کنیم؛ زیرا این بار برزگر کمر همت بسته و خواهند آمد و هیچ چیز مانع آمدن آنها نخواهد شد؛ بنابراین جایمان دیگر اینجا نیست!»

کل داستان همین است .... یعنی تا وقتی منتظریم دیگران بیا یند و برایمان کاری بکنند کارهایمان همین طور عقب می افتد یا اصلاً انجام نمی شود، باید خودمان همت کنیم وحرکت کنیم تا دچار چنین معظلاتی نشویم .....
باید بپذیریم که مشکلات باشگاه استقلال وپرسپولیس برای دولتمردان چه در هیئت دولت ، چه در مجلس شورا، چه شورای نگهبان، چه تشخیص مصلحت نظام وچه مسئولین بنیاد مهمتر از مشکلات ایثارگران است!
این واقعیت تلخی است که نا کسانی در بدنه کانونهای خدماتی نفوذ کردند که از مبنا نه ماهیت انقلاب را قبول داشتند نه دلبستگی با اسلام داشتند، نه توان فهم دفاع هشت ساله را داشتند، نه چرائی مصائب رزمندگان را درک کردند و اکنون نیز زیرکانه با طرح عنوان بخشنامه ودستور العمل وترفندهای مختلف سعی در بی اعتبار کردن مفاهیم ارزشی جنگ را دارند کما اینکه هر روز شاهد بی اعتنایی بسیاری از مسئولین نسبت به جامعه ایثارگر هستیم.

پارسا شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:16 ق.ظ

سلام
متاسفانه راه کار رفع این مشکلات فقط روش آقای ک - الف میباشد و لا غیر
شاید روزی برسد که مسئولین محترم ما این شعور را پیدا کنند که جور دیگر به جانبازان نگاه کنند

محمد گو درزی سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:59 ب.ظ http://memariiran.blogfa.com

بسم الاه

باسلام و عرض ارادت عزیزم من هم کمی جانبازم این را میگوییم چون در مقابل شما ها کو چکم و در برابر خدا هیچم /
قربانت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد