روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

دیروز در مجلس و امروز در دماوند

« دیروز در مجلس وامروز در دماوند »


هنوز هتاکی نماینده محترم ! مجلس به جانباز روشندل مجتبی شاکری به بوته فراموشی سپرده نشده که شهرستان دماوند شاهد برخوردی ناهنجار با روشندلی دیگر به نام محمود کلهر می شود.
بارها گفته ایم وباز هم می گوییم ایثارگران هیچ منتی برسر مردم دلیر ایران ندارند، یعنی نباید داشته باشند ، دشمن متجاوز قصد کشورشان را کرده بود ووظیفه ایجاب می کرد تا مردان مرد بروند وجلوی متجاوز را بگیرند .

برخی از این از جان گذشتگان امروز در وضعیتی هستند که اگر کسی ببیند و به اندازه یک جو غیرت در وجودش باشد به حال خود زار می زند.
در باره عملکرد صدا وسیما وکارهای فرهنگی بنیاد بهتر آن است که کلامی نگوییم که اگر بخواهیم به رشته نگارش در بیاوریم مثنوی هفتاد من خواهد شد وچه بهتر که قضاوت را به عهده تاریخ بگذاریم .
دیروز در خانه ملت با مجتبی شاکری چه کردند ونمایندگان ملت چه واکنشی نشان دادند ؟
امروز دماوند شاهد تجلیل وتکریم از جانبازی است که مامور دولت برای خوش آیند یکی از پرسنل بیمارستان رفتاری وقیح وچندش آور از خود نشان می دهد وسپس ماجرا با توجیه وعذرخواهی  به پایان می رسد .
همانگونه که جانبازی مقابل مجلس شورای اسلامی خود را آتش زد وگفتند معتاد بوده ودیگری جلوی ساختمان بنیاد جسم بیمارش را به شعله های آتش سپرد وکسی صدایش درنیامد مطمئن باشید فردا در گوشه دیگری از همین سرزمین کهن که امثال کلهرها برایش چشم دادند جانبازی را مورد ضرب وشتم قرار می دهند ومی گویند:
سرهنگ فرهاد قدسی فرمانده نیروی انتظامی شهرستان دماوند با رد هرگونه اعمال ضرب و شتم در این حادثه اظهار داشت: ضرب و شتمی در خصوص این جانبازعزیز! صورت نگرفته اما در آن شب دستبند به دستان وی زده شد.!!!!!
این فرمانده بستن دستبند را عملی غیرقابل توجیه دانست و گفت: بستن دستبند به این جانباز کاری غیر قابل توجیه است و مامور عامل این حرکت تنبیه خواهد شد! اما اثر دستبند بسته شده به جهت حرکت ممتد وی ایجاد شده زیرا این دستبندها با تقلای بیشتر به طور خودکار محکمتر می شوند.!!!
این مسئول از بررسی وقایع رخ داده خبر داد و افزود: حادثه ناخوشایند! مذکور نیازمند بررسی و کارشناسی بیشتری است تا واقعیت امر مشخص و ابهامات موجود مرتفع گردد.!!!!
این مسئول ادامه داد: مامور مذکور با مشاهده پیراهنهای پاره چند تن از پزشکان و پرستاران! و به جهت آنکه از آسیب رسیدن به خود جانباز! کلهر ممانعت به عمل آورد مجبور به استفاده از دستبند! شد زیرا وی به لحاظ داشتن وضعیت خاص! ممکن بود به سمت سازه های خطرناکی مانند شیشه تا ظروف شکستنی و خطرناک دارو برود.!( یاد فیلم اولین خون افتادم)
در این رویداد و بر اثر کشمکش بین مامور انتظامی و فرد جانباز جراحتهایی ناشی از سیلی و چنگ بر صورت این مامور! دیده می شود اما ضرب و شتمی در قبال این جانباز عزیز! اعمال نشده است.!!!!! )شاید مامور یاد شده از شدت شرم به صورت خود چنگ زده)
من در اولین تماس خانواده این جانباز در خصوص حادثه مذکور عذر خواهی کردم.!!!!!
فرمانده نیروی انتظامی شهرستان دماوند در پایان با عذرخواهی از این جانباز دماوندی افزود: عمل انجام شده در قبال جانباز محمود کلهر که از« ولی نعمتان همه اقشار جامعه محسوب می شود عمل ناپسندی بود»!!!.
این جانباز دماوندی جای رد دستبند و محل زخم کمر خود را که بر اثر کشاندن بر روی زمین به وجود آمده بود به امام جمعه شهرستان دماوند نشان داد و حجت الاسلام محمد علاء الدینی نیز از وی دلجویی کرد.!!!!!

حسین معتمدنیا فرماندار شهرستان دماوند نیز پیرامون حاثه یاد شده عنوان کرد: می بایست با تکیه به قانون، بررسی موشکافانه واقعه و حفظ عدالت با متخلفان! برخورد جدی صورت گیرد.!!!!
وی این حادثه را دردناک! توصیف کرد و افزود: شاید برای مهار! جانبازی 50 ساله که به لحاظ بینایی! دچار مشکل شده ! چندان نیازی به استفاده از دستبند نبوده است.!!!!
فرمانده نیروی انتظامی شهرستان دماوند در این مراسم طی سخنانی خاطرنشان کرد: من و کلیه عوامل نیروی انتظامی شهرستان دماوند به جهت این رخداد ناشایست از جانباز عزیز محمود کلهر پوزش می طلبیم.
وحال بغضی سخت گلویم را میفشارد وچشمانم بارانی شده ونمی دانم به چه کسی بگویم با زخم خورده عملیات والفجر هشت چه کرده اند.


والسلام                    

                                             محمد حسن غلامعلیان
                                          امرداد ماه 1389 شمسی


نظرات 2 + ارسال نظر
ر.جنکی جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ب.ظ http://fly.blogsky.com

سلام.
اول کار زار که بود . دستشو به زانوهاش زد و یا علی گفته یا نگفته پاشد واستاد مثل یه مرد.
بعدشم که کار زاری نبود . اینبار دستشو به ...

واستاد واستاد اما اینبار هم مثل مرد بود و هم قامتش بلند تر بود.

پارسا شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:50 ق.ظ

چشمها را باید شست .... جور دیگر باید دید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد