روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

عید سعید فطر مبارک

عید فطر روز پاداش گرفتن و رویت رحمت الهی بعد از ماه رمضان است 

 

                                                                   مقام معظم رهبری 

 

 

 

عید فطر و جشن طاعت بر ره یافتگان ضیافت الهی مبارک 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
ali4470 چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:04 ب.ظ

پارتی بازی شهید کاظمی برای فرزندش
محمد مهدی کاظمی، فرزند ارشد شهید احمد کاظمی متولد دی 65 (بچه‌های کربلای5) در کربلای پنج به دنیا آمده، دانشجوی لیسانس در رشته IT تهران جنوب است.

به نوشته «تهران امروز»، او در گفت‌وگویی با خبرگزاری برنا گفته است: شهدای ما از ابتدای جنگ اسمشان وارد بنیاد شهید شده، ولی خانواده‌هایی مثل ما که ارتباطی با این مجموعه نداشتیم، تازه باید 10 نفر بیایند نظر بدهند؛ اصلا شما کی هستید؟ چی هستید؟ بیایند خانه ما را ببینند و... البته برای خانواده ما نه، ولی برای جمع شهدایی که با پدرم بودند این مشکلات ایجاد شد. مثلا فرزند صغیر داشتند. بنیاد می‌آمد پرس و جو می‌کرد، مثلا چه مقدار دارایی دارید و... به نظرم این جالب نیست. ولی خوب همه اینها قبلا در سپاه تعریف شده بود و این اطلاعات را داشت. الان بزرگترین مشکل یک خانواده تازه وارد به بنیاد که قبلا زیرمجموعه سپاه بوده، بحث بیمه است. من با خانواده‌ای مرتبط هستم که پدرشان جانباز بوده و شهید شده. گاهی حتی بنیاد شهید آنها را به زور قبول می‌کند. الان مشکل خدمات درمانی دارند... بنیاد شهید کارهای اشتباهی کرد. شاید اصل کار درست بود و شیوه آن ایراد داشت. الان اگر کسی از دور یک خانواده و یا فرزند شهید را ببیند، فکر می‌کند چه خبر است. در فکر مردم زمینه بدی جا افتاده. بچه شهید مساوی سهمیه، بچه شهید مساوی رسیدگی (پسر شهید اسدی سه ساله بود که پدرش شهید شد، اگر یک روز دانشگاه برود، همه می‌گویند از سهمیه استفاده کرد، ولی هیچ کس نمی‌داند که چه‌ها کشیده تا به دانشگاه رسیده، هیچ کس نمی‌داند کلاس اول که بود، وقتی می‌خواستند درس خانواده را بدهند، و یاد بدهند بنویسد بابا، دو روز تب کرد).
فرزند شهیدی در جمع همین دوستانی که با پدرم شهید شدند، می‌گفت: بیایید برویم کاری کنیم تا همه متوجه بشوند، اگر من بابام را دادم و به من سهمیه‌ای دادند، چه دلم بخواهد و چه نخواهد، چه استفاده کنم یا نکنم؛ آقا جان من بابام را دادم! کسانی که دائم می‌زنند تو سر بچه شهید که اینها سهمیه دارند و هزار چیز دیگر، حاضرند پدر را از آنها بگیریم و بگوییم بفرما این سهمیه. پدر همه چیز یک خانواده است. کسی که دارد داد می‌زند به فرزندان شهدا دارند می‌رسند، (که باید هم برسند) حاضر است پدر خود را در قبال این مزایا بدهد؟ بنیاد شهید می‌توانست کاری کند تا این جو حاصل شده، پشت سر فرزند شهید نباشد. اکثر فرزندان شهدا خودشان را در جامعه مخفی می‌کنند تا کسی نداند فرزند شهید هستند. علت این مسئله چیست؟ واقعا کسی هست بیاید بررسی کند چرا فرزند شهید این‌طور رفتار می‌کند؟ سمت ستاد شهدا نرود تا دوستان او نفهمند، پدرش شهید شده است. حقیقتا تابه‌حال به این نکته فکر نکرده ام تا بفهمم چه شده این تفکر به وجود آمده است. ولی الان قابل حل است، یک مسئولی بیاید وارد صحنه شود، مرد و مردانه، کاری هم به ریشه این مسائل نداشته باشد. فقط مردم را نسبت به کار بنیاد شفاف کند.

بنیاد شهید تابه‌حال، غیر از پرداخت آن حقوقی که حق ما و خانواده بوده، کاری نکرده. یک مثال بزنم؛ اگر بروید بیمارستان بقیه الله می‌بینید که گوشه گوشه آن نوشته‌اند خانواده معظم شهدا بدون نوبت ویزیت می‌شوند، این را همه می‌بینند، در دلشان چه می‌گویند؟ خدا می‌داند. ولی هیچ کس نمی‌داند که این بیمارستان اصلا بیمه بنیاد شهید را قبول ندارد و خانواده شهید را با بیمه شان ویزیت نمی‌کند. تقریبا 90 درصد خدمات به خانواده شهدا به همین صورت است. فقط سر و صداست...اتفاقی که الان در بنیاد اتفاق می‌افتد و چیزی که مردم می‌بینند، صد و هشتاد درجه تفاوت دارد. خودم را نمی‌گویم، ولی کسانی که با آنها در ارتباطم را می‌بینم. بنیاد شهید کاری برای کسی نمی‌کند. هیچ کاری. به زور بتواند حقوقی به خانواده شهدا بدهد. یکی از کسانی که الان با بنیاد در ارتباطات است بیاید بگوید بنیاد شهید چه کاری برای فرزندان شهدا کرده. نه اینکه هیچ کاری نکرده. برای مدیران و مسئولان آن احترام قائلم، ولی در مقابل تصوراتی که در جامعه به وجود آورده اند، بنیاد کار شاقی نکرده.

فرزند شهید کاظمی که پارتی بازی یا امتیاز حاصله از ناحیه پدر شهیدش را خواندن خطبه عقد ازدواجش توسط رهبر معظم انقلاب دانست، گفت: امتیاز یا پارتی بازی که بابا برایم کرد و همیشه قدردان اویم و حتما به خاطر خود ایشان، حضرت آقا قبول کردند. در دیداری که با حضرت آقا داشتیم ایشان از رفاقت خود با پدرم گفتند. البته این نکته را متذکر بشوم، چون اگر نگویم ممکن است تبعات داشته باشد. عقدی که مقام معظم رهبری برای ما خواندند به صورت غیرحضوری بود. ما رفتیم سر مزار پدر و ایشان با تلفن صیغه را جاری فرمودند، چون عهد کرده‌اند دیگر حضوری برای کسی عقد نخوانند. چند ماه بعد از عقد موقعیتی پیش آمد و خدمت ایشان رسیدیم.... اگر منظورتان پست و مقام پدر است که به قول خود ایشان همه کشک است. بابا دو هفته قبل از شهادت آمد وسط اتاق، یک کاغذ A4 گذاشت و رفت روی آن ایستاد. گفت: محمد، سعید نگاه کنید، اگر به هر دلیلی از سمتی که دارم (آن موقع فرمانده نیروی زمینی سپاه بود) اخراجم کنند، بازنشسته شوم یا هر چیزی دیگر، از فردا صبح یا همین الان بگویند تو هیچ کاره‌ای و اینجا نیا، مثل این است که انگار همین کاغذ A4 را از زیر پای من کشیده باشند بیرون. سعی کنید شما هم همین‌طور باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد