روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

جانبازان نخاعی آزاده

هفته گذشته در خدمت 8 تن از جانبازان قطع نخاعی در اردوی صهاشهر شمال کشور بودم که علاوه بر اینکه قطع نخاع هستند چند سالی هم در اسارت رژیم بعثی صدام بودند.


این اردو که با تلاش انجمن جانبازان نخاعی و همکاری و مدیریت مجتمع تفریحی صها شهر برگزار شد نخستین اردوی "جانبازان نخاعی آزاده" بود که با وجود قطع نخاع شدن در عملیات چند سالی را در اردوگاه های رژیم صدام بسر برده اند.


برای خود من که جانبازان نخاعی هستم (و با مشکلات عدیده جسمی که جانبازان نخاعی دارند و شرایط خاصی که برای گذران زندگی آنها لازم است از نزدیک آشنایم.) بسیار جالب بود بدانم  این عزیزان با این همه مشکلات جسمی چگونه در اردوگاه های مخوف عراق که فاقد حداقل های مورد نیاز برای زندگی بود و تحت فشار و شکنجه مداوم مزدوران بعثی بسر بردند.


جمع جالبی بود هم برای ما که این اسطوره های صبر و ایثار را دیدیم و از نزدیک با آنها آشنا شدیم و هم برای خود آنان که بعد از سالها دوری از هم، دوستانی که چند سال در بند عراقی ها شبانه روز با هم بودند و در غم و شادیهای هم شریک بودند حالا از نزدیک همدیگر دیده  و دور هم جمع شدند تا خاطرات آن سالهای غربت و اسارت و ایستادگی را مرور کنند.


خاطرات آنان خاطرات نابی بود از ناگفته ها و تلاش برای سرافراز ماندن و سر فرود نیاوردن در برابر دشمن

خاطرات نابی از زندگی در شرایطی که هیچ امکاناتی که باید برای یک نخاعی فراهم باشد موجود نبود

خاطرات نابی از حمیت و تلاش و ایثار دیگر اسرای ایرانی در بند برای پرستاری شبانه روزی از این عزیزان


ناب ترین خاطرات از اوج  ایثار و گذشت و فداکاری آزادگان در بند ما برای نگهداری از این نورچشمان ما

آزادگانی که روزه می گرفتند تا سهمیه غذایی خود را به این جانبازان بدهند و بر سر نگهداری و پرستاری از آنها با هم رقابت داشتند


امیدوارم روزی بتوانم این خاطرات را بصورت نوشته هایی کوتاه برای خوانندگان محترم در این وبلاگ درج کنم.


این نوشته تنها بمنظور ادای دین و یادی از عزیزان قطع نخاعی است که در اسارتگاه دشمن آزاده بودند.


نظرات 2 + ارسال نظر
محمد مهدی دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:08 ب.ظ http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام
اول: خوشحال و خرسند از ظهور و بیرون اومدن از یه غیبت طولانی. انشاا... این حضور ادامه دار باشه.
دوم: اردوی بسیار بسیار خوبیه و منم چند سال قبل به لطف و محبت دوستان حضور یافتم وف از بهترین مسافرت های دوران معلولیتم بود. دستشون درد نکنه که الحق همه ی کارهاشون منظم و با برنامه بود.
سوم: واقعا تصور نخاعی بودن و اسارت اونم بدون هیچ امکاناتی سخته چه برسه به واقعیت!

رضا شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:43 ق.ظ

باسلام.
بامطالعه مطلب فوق به این باوررسیدم که مسئولین فرهنگی مایادرخواب نازندیاازامورفرهنگی کاملابی اطلاع وناواردزیراحقانیت ومظلومیت رزمندکان درهمین چندسطرکه واقعاباان کتابی میتوان نگاشت نهفته است.دلیل ان همین بس که جانبازان ویلچری وقطع نخاع ماکه درداخل کشورباهمه امکانات موجود حضورداشتند اعتراضاتی که همه بحق بودداشتندودراینخصوص مطالبی اززبان بسیاری درجرائدمنتشروچه بسیارازنیروهای خودی متهم به سرکوب انان نشدندوچه بسیارمسئولین موردتاییدحضرت امام موردهجمه واقع نگردیند؟من خودم که ادعادارم زخم خورده دفاع مقدسم تاکنون به این قشرازجانبازان که مشخص است چه زجرهایی رامتحمل شده اندبه ذهنم خطورنکرده بودچه برسدبه انانیکه باجنگ ودفاع غریبه بودندواینجاست که وظیفه مسئولین فرهنگی خودی بایدنشان دهد که متاسفانه ....فقط میتوانم بگویم مظلومیتتان هرروزازروزقبل بیشترخودرانشان میدهد.من که قابل نیستم اماامیدوارم این زجروتحمل بابهترین شکل ممکن به نسل اینده انعکاس داده شودتابداننداین سخن امام که فرموده بودند جانبازان رهبران انقلابند تنهایک تعارف نبوده؟ برای لمس بهترموضوع اضافه کنم وقتی یک سرماخوردگی ساده میگیریم ازهمه اشنایان توقع بهترین شکل تیماری داریم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد