تابلو اول
کرج-دبستان ارجمند ترقی(سابق)-سال 1356 - ساعت 7 صبح
با توجه به اهمیت مقولات فوق الذکر درتثبیت و نهادینه شدن شخصیت و هویت ایرانی با درس اموزی از گذشته و با تدوین دستورالعملی ملی اجرای دسته جمعی سرود ملی در مراسم اغاز هر روز و هر شیفت تحصیلی گنجانده شود تا از اغاز سال تحصیلی جدید شاهد نگرشی نو و والا به اب٬ خاک٬ سرزمین و هویت ایرانی باشیم |
رهایی یابند. ناظم از دفتر بیرون می اید و زنگ را فشار میدهد. زینگگگگگگگگگگگگگگ.
بچه ها زود به صف می شوند. از جلو نظام می کنند و سرود میهن را با هم
می خوانند.
شاهنشه............یک دانش اموز هم پرچم ایران را هماهنگ با سرود بالا می برد. سرود به پایان می رسد و من برای خواندن نیایش بالای پله ها می روم. هنگام امدن نام میهن و پرچم و البته شاه بلند می گوییم جاوید باد.
مدتی نرمش صبحگاهی و بعد اغاز یک روز درسی.
تابلو دوم
المان ورزشگاه لایپزیک-بازی ایران و انگولا-31/3/85-ساعت 17/30
بازیکنان دو تیم ایران و انگولا وارد زمین می شوند و رو به جایگاه می ایستند. هنگام پخش سرود ملی ایران است. بعضی بازیکنان دست برسینه دارند و اندکی نه
از لب خوانی سرود ملی مشخص می شود بعضی بازیکنان فقط اهنگ ان را زمزمه می کنند.بر روی نیمکت هم یکی اب می خورد دیگری حرف می زند و یکی به ظاهرش توجه می کند.تنها چیزی که اهمیت ندارد سرود ملی ایران است.
تابلو سوم
تهران-نیاوران-اردوگاه شهید باهنر-اجلاس روسای اموزش وپرورش کشور-85/5/1 -ساعت 10 صبح
قریب به اتفاق روسای اموزش و پرورش کشور در سالن جمعند.امروز میهمان بلند پایهای سخنرانی دارد که این روزها بیشتر مورد توجه است.موضوع سخنرانی اموزش و پرورش و مفهوم امنیت ملی است.اقای لاریجانی در میان تشویق به پشت تریبون می رود وسخنانش را اغاز میکند.
اثبات ارتباط بین اموزش وپرورش و امنیت ملی بیشترین وقت سخنرانی وی را به خود اختصاص میدهد.لاریجانی از شکل گیری و خاستگاه مفهوم امنیت ملی در کودکی و اهمیت پرداختن به این موضوع در کتاب های درسی دانش اموزان سخن می راند.بحثی که برای مسولین اموزش و پرورش تازگی دارد.
************
هنگامی که این سه تابلو را در کنار هم می بینیم پی به ارتباطی جالب میان این سه می بریم. به فراخور زاویه دید و جایگاهمان نتایج متنوعی دستگیرمان می شود.
اما شاید مهم ترین اینها٬ توجه رژیم گذشته به مفاهیمی مانند میهن کشور پرچم و سرود ملی و کم اهمیتی جمهوری اسلامی و مسولین کشور به چنین مقولاتی است.
واقعا چرا باید با توجه به مردمی بودن این انقلاب ومشروعیت این نظام از پرداختن به این مفاهیم غفلت شود تا در هنگامه های سخت و جهانی که بیش از هر چیز عرق میهن دوستی و عشق به سرزمین و هویت ملی اسلامی راهگشاست از فقدان چنین احساساتی در رنج باشیم.
اگر از بیشتر دانش اموزان این مرز و بوم بخواهید نمی توانند تا به اخر سرود ملی کشور را بخوانند.و حتی مفاهیمی مانند مهر خاوران یا فرغ دیده حق باوران برای انان ثقیل است. این نتیجه نظام ناکارامد و غافل ما از چنین مقولات مهمی است که می بایست جزو اولین وهمیشگی برنامه های درسی مدارس باشد.
در کجای نظام ارزشگذاری و ارزشیابی اموزش وپرورش وحتی اموزش عالی به این موضوعات توجه شده است و معیار و ملاک کدام انتخاب وبرتری وترجیح وتشویق های خانوادگی محلی منطقه ای و ملی و رسمی قرار گرفته است؟
لذا پیشنهاد میکنیم با توجه به اهمیت مقولات فوق الذکر درتثبیت و نهادینه شدن شخصیت و هویت ایرانی با درس اموزی از گذشته و با تدوین دستورالعملی ملی اجرای دسته جمعی سرود ملی در مراسم اغاز هر روز و هر شیفت تحصیلی گنجانده شود تا از اغاز سال تحصیلی جدید شاهد نگرشی نو و والا به اب٬ خاک٬ سرزمین و هویت ایرانی باشیم.
همچنین شناسایی و تدوین راهکار هایی برای ارزشگذاری مفاهیم فوق در متون و برنامه های رسمی و غیر رسمی نیز می تواند اب رفته را به جوی بازگرداند.به امید ان روز و با ارزوی سربلندی این مرز وبوم.و اما تابلوی چهارم.
تابلو چهارم
کرج- مدرسه شهید فهمیده- اول مهر هزار و سیصد و هشتاد و پنج-مراسم اغاز سال تحصیلی به دست رییس جمهور-ساعت 8 صبح
تمام دانش اموزان به صف ایستاده اند. قرار است زنگ اغاز سال تحصیلی در مدرسه انان و به دست رییس جمهور نواخته شود. اقای احمدی نژاد در میان صلوات دانش اموزان وارد مدرسه می شود و پس از سخنرانی و طرح پرسش مهر که امسال به موضوع پرچم و سرود ملی و هویت ایرانی اختصاص دارد زنگ اغاز سال جدید تحصیلی را همراه با خانواده شهید فهمیده به صدا در می اورد. سرود ملی توسط گروه کر خوانندگان ارکستر سمفونیک تهران خوانده می شود و همزمان پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران بر افراشته می شود.به نظر می اید راه جدیدی گشوده شده است.راهی که در نهایت به این شعر ختم خواهد شد:
چو ایران نباشد تن من مباد.
بسیار میشنویم که دنیای امروز دنیای انفجار اطلاعات و دنیای ارتباطات است. عصر اینترنت و سایبرنتیک و تجارت الکترونیک است. معنای این سخنان هنوز برای بسیاری از مردم و حتی کارشناسان و مدیران نیز مشخص و ملموس نیست و بسیارند کسانی که هیچ تصویری از این تعاریف ندارند. برای مثال اگر امروز میخواستیم برای اولین بار قصه طوطی و بازرگان را بنویسیم دیگر از قصه امروزی چیزی باقی نمی ماند یا اساسا با ورژن جدیدی روبرو می شدیم که تفاوت زیادی با نوع اصلی آن داشت. زیرا در دنیای الکترونیک و رایانه و اینترنت دیگر سفر و تجارت شکلی مجازی به خود گرفته است و نیازی به تحمل سختی ها و مشقت های سفر نیست. بازرگان امروز از پای رایانه اش تکان نمی خورد چه به آن که بخواهد سفر برود و اگر سفری نباشد چه کسی پیغام طوطی را به طوطیان هندوستان برساند. خوب مسلم است که ایمیل این وظیفه را بر عهده خواهد گرفت. حال بگذریم از خطرات سفر و .....که خیلی به بحث ما مربوط نمیشود.
سهم من به عنوان یک معلول از فناوری رایانه وخدمات آن چیست؟ |
حال سوال این است در چنین دنیایی سهم ما از این تعاریف چیست؟ و ما در کجای این راه و مسیر قرار داریم. از این دستاوردهای فناوری چقدر بهره گرفته ایم؟
من یک جانباز و به تعریفی علمی یک معلولم. از ناحیه نخاع آسیب دیده ام و سالهاست با ویلچر رفیقم. سهم من به عنوان یک معلول از فناوری رایانه وخدمات آن هیچ است. به عنوان یک شهروند نیز تقریبا هیچ است. به عنوان یک کارمند نیز استفاده از امکانات دولتی و سیاه کردن صفحات همین وبلاگ است. اما به عنوان یک جانباز قرار است کمی بیشتر باشد.
به لطف حضور آقای دهقان در راس مجموعه بنیاد شهید و علاقمندی ایشان به اینگونه مباحث و اولویت معلولین و جانبازان در بهره مندی از امکانات و خدمات دولت الکترونیک قرار است با اجرای طرح <هاتف> سهم ما از این دستاوردها کمی بیشتر باشد. یعنی ما جانبازان و ایثارگران کمتر به ادارات بنیاد مراجعه کنیم یا اصلا مراجعه نکنیم. آیا این امر شدنی است؟ در دنیا تجربه نشان داده است که شدنی است اما در سطح ایران و حداقل در سطح بنیاد شهید به نظر می آید با اما و اگرهایی روبرو باشد.
زیرا ما ایرانی ها عادت داریم هر چیزی را فارغ از علت وجودی اش دستکاری کنیم برای همین موبایل که به ایران میاید برعکس تمام دنیا که کارش برقراری تماس است بیشتر به یک همراه و بار اضافی تبدیل میشود و هر دولتی وعده بهبود آن را می دهد و عمرش به سر می آید اما موبایل هنوز همان اضافه بار اعصاب خردکن باقی مانده است. این دقیقا نتیجه دستکاری ما ایرانیهاست. از قضا طرح هاتف نیز که قرار است نسخه ایرانی و دستکاری شده دولت الکترونیک باشد از چنین معضلی رنج می برد. شاید بد نباشد چند نمونه بیاوریم تا بهتر با مشکلات این طرح آشنا شویم.
تهران-دفتر شرق-یکی از روزهای تیر ماه-تماس یک جانباز هفتاد درصد برای کسب اطلاع در باره ورزش جانبازان
الو؟
بفرمایید.
هاتف؟
بله بفرمایید.
بعد از احراز هویت واطمینان از وافعی بودن تماس
من قطع نخاع هستم و میخواهم بدانم برای ورزش چه حمایتی صورت می گیرد وباید چه کار کنم؟
گوشی.
...........
...........
...........
الو شما اجازه بدهید من با چند جا تماس بگیرم.
بفرمایید.
...........
!!!!!!!!!!!!!!
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الو من تا یک ساعت دیگر با شما تماس میگیرم.
خدا حافظ
از آن روز هنوز یک ساعت اپراتور هاتف به پایان نرسیده است.
ما معتقدیم این بنا (هاتف) از اساس با فرض غلط و نقشه غلط و در جای غلط استوار شده است. غیر از آن است که سنگ بزرگی بر سر راه ایثارگران قرار می دهد؟ و غیر از آن است که تجربه جلوگیری فیزیکی از حضور ایثارگران در ادارات بنیاد به کمک ایجاد مانع و استفاده از سربازان وظیفه در زمان اقای < ک > این بار در محیطی الکترونیک و سایبر در حال تکرار است؟ |
مشکل اینجاست زمانی که هنوز پس از ادغام بنیاد و تقسیم بندی های جدید خود کارمندان بنیاد از نحوه تغییرات آشنا نیستند و هنگامی که سراغ یک واحد را از آنها می گیریم اظهار بیاطلاعی می کنند چگونه یک اپراتور در اتاق در بسته می تواند آدرس درست بدهد. شاید پاسخ بدهند به تدریج مشکلات مرتفع می شود در حالی که ما معتقدیم این بنا از اساس با فرض غلط و نقشه غلط و در جای غلط استوار شده است. زمانی که چک پرداخت من ماهها در بایگانی خاک می خورد و مراجعات مکرر و حضوری راهگشا نیست چه کاری از دست هاتف برمیاید؟ غیر از آن است که سنگ بزرگی بر سر راه ایثارگران قرار می دهد؟ و غیر از آن است که تجربه جلوگیری فیزیکی از حضور ایثارگران در ادارات بنیاد به کمک ایجاد مانع و استفاده از سربازان وظیفه در زمان اقای < ک > این بار در محیطی الکترونیک و سایبر در حال تکرار است؟
بنیاد شهید مانند پلیس110 نیست که با نیاز و اقبال عمومی و فراگیر روبرو باشد .اگر هم باشد از تنوع ماموریت گسترده تری برخوردار است و از پشتوانه منابع انسانی کارآمد بسیار در رنج است . موضوعی که موفقیت این طرح وابستگی تام بدان دارد. ضمن ان که از تجربه 110در فازبندی ماموریت تاسیس اش بهره نبرد و با افزایش سطح توقعات از طریق تبلیغات زودرس اهرم همکاری و مشارکت ایثارگران را برای موفقیت طرح تا حد بسیار زیادی از دست داد.
آیا بهتر نبود همانند مابقی دنیا به استانداردهای مبحث دولت الکترونبک احترام می گذاشتیم و بدون آن که ان قلتی بیاوریم و به دستکاری درتعاریف و کارکردهای آن بپردازیم و دست به خلق موجودی بزنیم که اولین و اخرین مشتری اش خودمان باشیم تن به وجوه عقلانیت علم می دادیم و امروز در صورت بروز مشکل حد اقل میتوانستیم از کارشناسان خبره این موضوع در رفع مشکلات بهره مند می شدیم؟
چه اشکال داشت جور دیگر میدیدیم و به جای آن که این همه سرمایه گذاری را صرف ایجاد هاتف کنیم به آموزش ایثارگران می پرداختیم و با کمک به تجهیز آنان به یک رایانه و ملحقاتش و نگارش یک برنامه ملیبر اساس آیین نامه های بنیاد و اصلاح و بازنگری قوانین خود ایثارگر را به اپراتور هاتف تبدیل میکردیم و از نیروی انگیزه فردی وی در پیگیری نیازهایش در طراحی هاتفی کارآمد و منطبق با دستاوردهای علمی برخوردار میشدیم؟ و دستی دستی در این ارتباط دو سویه پارازیت ایجاد نمی کردیم؟ و ارتباطی مطمئن تر با حداقل واسطه و کوتاهترین مسیر وبه دور از ذهن خطا پذیر انسانی پدید میاوردیم |
شرم الشیخ کوفه است و
جنوب، نینوا!
دارد جنوب شبیه کربلا می شود
مدیترانه، فرات است
فرات، عبای توست!
برای این همه زخمی
برای این همه بی کفن
تنها ردای مهربان تو مانده است!
وگرنه این سران
دشداشههاشان را
پرچم صلح کردند و فروختند
شاید اگر نبود نفت میجنگیدند
دیروز، ذوالفقار را
با قطعنامهها
تاق زدند
امروز منتظرند
که از قطعنامهها
زمین و نان
فرشته و غلمان ببارد!
بارید!
و قطعنامه همین بمبی ست
که دارد میبارد!
جنوب غرق خون است و
غزه آهوی زخمی
تو تنها مانده ای نصرالله!
در خیبری به نام جنوب
و هواپیماها دارند خندق می کنند و
کودکان زخمی تشنه اند
تو رفته ای از شریعه آب بیاوری
در برابر چشم این همه ماهواره جاسوسی
اوضاع روزگار بد نیست
از سران عرب
یکی با شمشیری از طلا بر کمر
دارد ریشش را خضاب میکند و
یکی
همیشه در مواقع حساس
به سجده میرود
شیخ فلان
تا دشداشه را عوض کند
شیخ الرشید تا سان ببیند از برابر عکسش
شاه کوچک تا برگردد از تعطیلات آمریکایی
دیر خواهد شد
نماد ارتش عربی
پلیس مصراست
که همچنان حمله می کند به الازهر!
جان بولتون دارد پارس میکند در سازمان ملل!
تنها تو مانده ای نصرالله!
پس شمشیر را پس بگیر و
اسب را پس بگیر و
شریعه را پس بگیر و
غیرت عربی را پس بگیر
که پادشاهان عرب
شیهه اسبان مردهاند
در کودکی یکی از سوال های همیشگی ام این بود که آیا در همه جای دنیا این همه خائن هست یا فقط در ایران ما اینچنین است.
وفتی کتاب تاریخ را ورق می زدم غم بزرگی تمام وجودم را فرا میگرفت تا حدی که نمی توانستم جلوی بغضم را بگیرم. به درس تاریخ علاقمند بودم اما از کتاب تاریخ بدم می آمد. بعد ها وقتی بزرگتر شدم بر من معلوم شد که اکثر قریب به اتفاق هم نسلان من از چنین احساسی در رنج بوده اند و کمابیش تجربه ای مشترک را از سر گذرانده ایم و بیآن که به نتیجه ای برسیم کودکی را از سر گذرانده ایم بدون آن که لحظه ای این احساسات یا تجربیات را فراموش کنیم.
اتفاقات این روزها باعث شده است تا دوباره این احساسات در من زنده شود و این سوال لحظه ای مرا رها نکند که آیا در همه دنیا این همه خائن هست؟
در حالی که امریکا و دوستانش آشکارا از تغییر در خاورمیانه دم می زنند و خاور میانه را با آزمایشگاه اشتباه گرفته اند و با الهام از تکنیک شبیه سازی به دنبال خاورمیانه بزرگ هستند غافل از آن که مشخص نشد نظم نوین جهانی به کجا انجامید؟ در حالی که هزاران زندانی فلسطینی در زندان های اسراییل به سر میبرند و صرفا چند سرباز اسراییلی در دست حزب الله و حماس قرار دارد.
در حالی که بیش از دو هفته از حملات کشنده اسراییل به نوار غزه میگذشت و دنیا کور و کر و لال بود.
در حالی که ارتش لبنان کم ترین توان دفاع از لبنان را ندارد و جنگنده های اسراییلی بدون هراس آسمان فلسطین و لبنان را در می نوردند. در حای که قطعنامه های سازمان ملل فقط برای لبنان و فلسطین و جهان اسلام و کشورهای جنوب لازم الاجراست.
در حالی که نخست وزیر اسپانیا چفیه فلسطینی بر گردن می اندازد.
در حالی که یک پای ثابت تمام جنگها و جنگ افروزیها امریکا واسراییل هستند و عرصه قریب به اتفاق این جنگ ها سرزمین های اسلامی است.
در حالی که تمام کودکی و بزرگسالی ما در مزاحمت و فتنه انگیزی امریکا و دوستانش گذشت و فرزندان ما هم چنین ارث میبرند.
چاپ صفحه اول یک روزنامه که داعیه انسان دوستی و صلح طلبی اش گوی سبقت از همگان ربوده است با عنوان تمسخر آمیز بیروت زنده است در کنار عکسهایی متناقض با تیتر که نشانگر عمق ویران گری رژیم صهیونیستی است چه معنایی جز نشر وتبلیغ خیانت و خائن پروری می دهد.
خیانت به خود و به هویت اسلامی و به اهداف و آرمان های انقلاب و مردم و امام . بی دلیل نیست که گفته اند وقتی آب سر بالا می رود قورباغه ابو عطا می خواند . آیا سردبیرمحترم این روزنامه خود احمق است یا مردم و افکار عمومی را احمق فرض می کند که چنین بی پروا تخم نفاق می پراکند. به نظر میاید که ایشان در کودکی و در مدرسه مانند ما درس تاریخ نخوانده اند یا به تاریخ سرزمین های دیگر بیشتر عشق می ورزند یا شاید هم به ژورنالیسم در کشور های دشمن بیشتر علاقمندند. یا شاید هم روزنامه شرق را با شعبه ایرانی روزنامههای امریکایی و اسراییلی اشتباه گرفتهاند. آن چه مسلم است این که هیچ بهانه ای را نمی توان برای سر پوش گذاشتن بر این نفخه نفاق و همراهی با دشمنان قسم خورده این ملت و اعتقادات و آیینش پذیرفت. در هیچ کجای مطلب نشانی از همراهی و مطابقت ولو یک کلمه با عکس انتخابی به چشم نمی خورد. این تناقض تا حدی است که بگوییم شرق همان غرب است. جالب آن است که در سمت راست لوگوی شرق جوابیه این روزنامه به کیهان چاپ شده است که عمده استدلال آن بر پایه برتری حجمی و کمی این روزنامه درپوشش اخبار لبنان استوار است. وای بر ما که یک مطلب این روزنامه چنین فتنه انگیز است و وای بر ما که این روز نامه بیشترین حجم مطالب در این باره را داشته است.
در آخر از باب خیر خواهی و از سر تذکر یادآور میشویم که حداقل اگر به هیچ فطرتی و به هیچ آیینی و به هیچ مرامی معتقد نیستید لااقل آزاده باشید و انصاف به خرج دهید. ورق بر میگردد وتاریخ رقم خواهد زد که نه تنها بیروت بلکه لبنان و فراتر از همه این ها فلسطین وفدس زنده و پایدار می مانند البته نه به زعم شما و نه حتی با قلم و روزنامه شما.
با آقای دهقان در سفرهای استانی هیات دولت
از مهمترین برنامه های دولت آقای احمدی نژاد سفرهای استانی هیئت دولت است.
حضور مدیریت کلان کشور در استانها برای بررسی مسایل ومشکلات مردم امر بسیار پسندیده ای است که در باره اّثار مطلوب آن سخن بسیار گفته شده است.حضور کلیه اعضای دولت در این نشستها هم باعث می شود هیچ حوزه ای از نتایج این حضور بی بهره نماند و رضایت تمامی اقشار را هر چند نسبی جلب نماید. یکی از این اقشار جامعه ایثارگران کشور می باشد که از رهگذر این سفرها به طرح نظرات و مسایل و مطالباتش می پردازد. اما به نظر میاید که اختصاص بخشی از برنامه سفر به ایثارگران وجانبازان بیشتر جنبه تشریفاتی دارد . درست که در هر سفری دیدار هایی با این خانواده ها صورت می گیرد اما معمولا کمتر شاهد آثار مثبت مربوط به این دیدارها در زندگی ایثارگران هستیم و درسفرهای استانی تقریبا هرگز در اخبار و رسانه ها شاهد گزارش یا اخباری مطلوب این قشر نیستیم.
به نظر میاید که اختصاص بخشی از برنامه سفر به ایثارگران وجانبازان بیشتر جنبه تشریفاتی دارد . درست که در هر سفری دیدار هایی با این خانواده ها صورت می گیرد اما معمولا کمتر شاهد آثار مثبت مربوط به این دیدارها در زندگی ایثارگران هستیم و درسفرهای استانی تقریبا هرگز در اخبار و رسانه ها شاهد گزارش یا اخباری مطلوب این قشر نیستیم |
برای مثال درخواست رسیدگی به مشکل قطع غیر قانونی حقوق مستمری جانبازان شاغل درسازمانهای دولتی یکی از بیشترین درخواست های مشترک در تمامی سفر های استانی رییس جمهور است اما ما هیچ نشانه ای از تاثیر این شکایات در تصمیم گیری های دولت نمی بینیم. قطع حقوق این دسته از جانبازان که تعداد کمی هم نیستند تخلف آشکار دولت و اجحاف و ظلم مضاعف به جانبازان است و آشکارا بر خلاف سیاست عدالت محوری دولت نهم است.
درخواست رسیدگی به مشکل قطع غیر قانونی حقوق مستمری جانبازان شاغل درسازمانهای دولتی یکی از بیشترین درخواست های مشترک در تمامی سفر های استانی رییس جمهور است اما ما هیچ نشانه ای از تاثیر این شکایات در تصمیم گیری های دولت نمی بینیم. قطع حقوق این دسته از جانبازان که تعداد کمی هم نیستند تخلف آشکار دولت و اجحاف و ظلم مضاعف به جانبازان است و آشکارا بر خلاف سیاست عدالت محوری دولت نهم است |
آیا ذکر این مثال روشنگر ادعای فوق نیست . حال اگر چنین است مشکل در کجاست ؟ آیا مشکل در شعار های دولت است و تمام حوزه ها از این مشکل رنج می برند و سفرهای استانی نمایشی بیش نیست که از واقعیت به دور است یا این که معاون رییس جمهور و شخص آقای دهقان نمی تواند از حقوق زیر مجموعه اش به خوبی دفاع نماید و حداقل مشکلاتی اینچنین را که مربوط به تمام کشور است از رهگذر این نشست ها برطرف نماید. امیدواریم که هیچ یک از گفته های فوق واقعیت نداشته باشد. چه خوب است روابط عمومی بنیاد شهید و امور ایثارگران و همچنین سایت ایثار کمی زحمت به خود بدهند و در باره این سفرها و ره توشه ودستاورد بنیاد ازاین حضور دست کم اطلاعاتی به افکار عمومی به خصوص ایثارگران ارائه بدهند.
اطلاعاتی در باره کمیت و کیفیت تصمیم سازی های مربوط به ایثارگران ونقش این مصوبات در ارتقاء زندگی این قشر و همچنین نهادینه شدن فرهنگ ایثار و شهادت در کشور بر اثر حضور مستقیم دولت در میان مردم تا لااقل کسانی مانند ما به بیراهه نیفتند و اسباب زحمت خود و دیگران را فراهم ننمایند.
روز دوشنبه 29/3 /1385شهردار منطقه یک تهران ملاقات عمومی دارد ؛ جانباز قطع نخاعی و شیمیایی جنگ تحمیلی با بیش از 70% از کار افتادگی ، با وقت قبلی و شماره نوبت 29 وارد شهرداری می شود .شهرداری پله دارد ؛ جانباز ویلچر دارد ؛ شهرداری آسانسور ندارد . ( بجز آسانسوری که مستقیماً به اتاق خواب شهردار می رود و مخصوص است )
یک نفر کمک می کند ، جانباز به طبقه اول می رسد ؛ در بعضی از اتاقها باز است ؛ ببخشید قربان، محل ملاقات با شهردار کجاست ؟ درطبقه تحتانی ؟!
یک نفر کمک می کند ؛ جانباز به زیرزمین شهرداری می رسد .
ببخشید آقا ، محل ملاقات عمومی با شهردار محترم کجاست ؟ طبقه سوم ؟!!
جانباز در طبقه سوم شهرداری است . چند نفر کمک کرده اند ؟!
ملاقات عمومی شهردار زود تر از موعد تمام شده است .
رفت وآمد برای جانباز سخت است ، کارش هم با شهردار کوتاه است؛ فکر می کند بهتر است منتظر بماند، روح او با انتظار خو گرفته است ؛ از کربلای پنج تا آن روز 20 سال می شود که منتظر است !
20 سال روی ویلچر ، 20 سال روی تخت آسایشگاه جانبازان ، 20 سال با زخم ، 20 سال با درد ، یکه و تنها ، اما همواره با امید ، همواره با اعتقاد ، همیشه با لبخند .
بیش از چهار ساعت ونیم بلا تکلیفی دراتاق شهردارکه برای او زمان زیادی نیست!
هر چند جسمش ناتوان است وکنترل ادرار ومدفوعش هم با دستگاه فرستنده وگیرنده !
هر چند درون تمام بدنش سیم کشی شده و مثل آدم آهنی کار می کند .
هر چند بجز دو دست و سر و گردنش در باقی اندام خود حس ندارد و فلج است .
و هر چند ...
صبرش زیاد است ، تحملش بیش از اینهاست .
اما تحمل بی احترامی و عدم پاسخگویی مسئولان به مردم را ندارد .
نمی تواند ببیند که رفتار ناپسند عده ای که امروز پشت میزها نشسته اند ، ثمره خون پاک شهیدانی که دیروز پشت خاکریز ها جان می دادند را ضایع کند .
برادر خودش هم شهید شده است ، هر دوشان بسیجی بودند و در خط مقدم جبهه ها از جان ومال و ناموس مردم ، خاک و شرف میهن وعزت اسلام دفاع می کردند.
از مسئول دفتر شهردار می پرسد که چرا تکلیف مردم را روشن نمی کنید ؟ آیا اصلاً به شهردار اطلاع داده اید که مردم ساعت هاست منتظرند ؟ و ...
همان پاسخ های تکراری: "نمی دانیم، نمی توانیم، نمی شود، شاید شهردار خواب باشند، شاید مشغول صرف نهار و شاید هم جلسه داشته باشند، به هر حال ما نمی دانیم، نمی توانیم ، نمی شود و ...
نگاهش به مردم می افتد : چهره های در هم رفته ، سرهایی که از روی ناراحتی تکان تکان می خورند و جملاتی که در زیر لبها گفته می شود و ...
کاری باید کرد ، چیزی باید گفت ؛
می گوید اگر شما نمی توانید به شهردار بگویید ، کنار روید تا من به ایشان اطلاع دهم ؛
این را می گوید و به سمت در اتاق شهردار می رود ؛
همان مسئول دفتر اولین کسی است که او و ویلچرش را به عقب می راند ؛
دستش به دستگیره در اتاق شهردار رسیده است ؛ ماموران اجرائیات شهرداری هم هجوم می آورند !
صدا می زند : آقای شهردار ، آقای شهردار ...
یا صدای او ضعیف است و یا گوش های آقای شهردار... ؟!!
فشار ها بر او افزایش می یابد ، بدن فلجش از روی ویلچر محکم به زمین می خورد ، ویلچر او روی سنگ فرش اتاق شهردار لیز خورده و می رود ، همچنان دستش به دستگیره دراتاق شهردار است، لحظاتی بعد که بدن فلج او را مثل جارو بر روی زمین شهرداری می کشند، هنوز دستگیره اتاق شهردار در دستانش است .
جانباز ، سیّد است . ایّام فاطمیه است .
صورتجلسه ای تنظیم می شود : ایراد خسارت به دراتاق شهردار ، درگیری با مامورین شهرداری در حین انجام وظیفه ؟!! جانباز را به اسارت می برند !
کلانتری 101 تجریش ؛ سردار ... هم که اتفاقا همشهری شهردار منطقه و منصوب شهردار فعلی تهران است با کلانتری تماس می گیرد ! " ان شا ا... برای انجام وظیفه ! "
در دادسرا با سپردن وثیقه آزاد می شود ....
وقتی به آسایشگاه جانبازان بقیه ا... الاعظم می رسد ، سرش خیلی درد می کند ، چون قطع نخاع است سایر اندامش حس ندارد که درد کند .
پرستار بخش می آید ، فشار خونش بالای 19 روی 12 است . به جای ادرار خون دفع می کند ، کلیه هایش خونریزی کرده است ، باید به اورژانس بیمارستان ساسان اعزام شود و ...
اکنون حال این جانباز خوب نیست...
منبع: سایت عدالتخانه