روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

هفته دفاع مقدس مبارکباد



جنگ ما را لایق خود کرده بود



یاد شهیدان ما بخیر


آن‌سان که نسیم برگ را می‌بوسد
یا حادثه زین و برگ را می‌بوسد
وقتی لبِ پلکِ خسته‌اش را می‌بست
گفتی که لبان مرگ را می‌بوسد
قیصر امین‌پور




بعد از شهـدا اسیـرِ تشویش شـدیم
با عشق غریبه ای کـم و بیش شدیم
دلبسته ی عقلِ عافیت سنج شدیم
پابنـدِ زمانـه ای کـج اندیش شـدیم
(شعر از محسن ابراهیمی)



به یاد جانبازان شهید

که پس سالهای تحمل رنج ودرد ناشی ازمجروحیت به دیدار دوستان شهیدشان شتافتند.


آن‌سان که نسیم برگ را می‌بوسد
یا حادثه زین و برگ را می‌بوسد
وقتی لبِ پلکِ خسته‌اش را می‌بست
گفتی که لبان مرگ را می‌بوسد
قیصر امین‌پور





و کلام آخر


گفتم کلید قفل شهادت شکسته است

یا اندر این زمانه، در باغ بسته است

خندید و گفت ساده نباش ای قفس پرست!

در بسته نیست بال و پر ما شکسته است



جبهه مأمن خلافکاران !!!

به بهانه پخش فیلم ضد گلوله


نمی دانم در چند سال اخیر چند فیلم در ژانر دفاع مقدس دیده اید.


اکثر فیلم ها و حتی سریالهایی که در سالهای اخیر خصوصا بعداز اکران اخراجی ها ساخته و پخش می شود . داستانی تقریبا نزدیک بهم دارند.


یک خلافکار- یک دزد - یک معتاد برای فرار از چنگ قانون و مجازات به جبهه می رود و یا در راه انجام وظائف خطیر خود اعم از دزدی و گنج یابی و تجارت مواد و قاچاق به ناگهان سر از جبهه در میآورد.


قهرمان خلافکار فیلم های جنگی سالهای اخیر که نا خواسته پایش به جبهه باز می شود یکباره اسلحه بدست می گیرد و اتفاقی اتفاقی با عراقی ها درگیر می شود و آنچنان رشادتی از خود نشان می دهد که دیگر رزمندگان در برابرش کم می آورند.


بطور طبیعی دیگر شخصیتهای فیلم از قبیل نیروهای پاسدار کمیته و نیروی انتظامی تا رزمندگان بسیجی و فرماندهان جنگ همه آدمهای ساده دل، اکثرا دهاتی و دست و پا چلفتی هستند که براحتی فریب ظاهر سازی قهرمان فیلم را می خورند.


فیلم ضد گلوله فیلمی نچندان خوش ساخت و نه چندان طناز از این دست است:

"ضدگلوله" داستان فردی بنام سلیم است که در کار قاچاق و تکثیر نوار غیر مجاز در حالی که تحت تعقیب است بدنبال جایی برای مخفی شدن می گردد. در این حین پی می برد بدلیل توموری که در سرش دارد. چند ما بیش زنده نیست.

به سرش می زند به جبهه برود هم از دست ماموران گریخته است و هم، حال که قرار است بمیرد چه بهتر شهید شود!!!!


سلیم آنچنان یک باره عاشق شهادت می شود که حاضر نیست آموزش نظامی ببیند و بزور می خواهد جلو برود. رزمنده امروز و خلافکار سابق فیلم که آموزش هم ندیده آنچنان در صحنه نبرد بدون هیچ ترسی با یک کلاش به دشمن هجوم می برد و یکتنه به صف دشمن می زند که به هزاران رزمنده آموزش دیده و تکاوران و نیروهای رنجر می گوید  زکی!!!!!!!!

و آنچنان عاشق جنگ است که به اعلام پذیرش قطعنامه و پایان جنگ اعتراض می کند.



تصویری که که این فیلم و فیلم های مشابه از دقاع مقدس نشان می دهد اینست که جبهه جنگ چه محیط گل و بلبلی بوده و عملیات کردن چه ساده !!!!!

اصلا رزم نبوده هر چی بوده به بزم شبیه تر


همسر این آقا سلیم که می شنود که آقا سلیم تصمیم گرفته جبهه برود و شهید شود خوشحال می شود. چه چیزی بهتر از این؛

میشه همسر شهید، شان و قرب اجتماعی پیدا می کند!!!! ازخداشه که خبر شهادت شوهرش رو براش بیاورند!!



این فیلم لایحه پنهان فراوانی برای نقد و بررسی دارد . از زیر سوال بردن شهدا و خانواده شهدا تا مسخره کردن جنگ و زیر سوال بردن روحیه شهادت طلبی.


استدلال منتقدین حامی این گونه فیلم ها اینست که رزمندگان ما آدمهای ویژه و خاصی نبوده اند آدمهای معمولی بودند و اینگونه فیلم ها می خواهند آدمهای معمولی را نشان دهند.


«کلمة حق یراد بها الباطل»


به بهانه مطرح کردن اینکه  آدمهای جنگ انسانهای معمومی بودند و برداشتن هاله قداست و معنویت از دور رزمندگان دفاع مقدس روح حماسه را در این فیلم ها کشته اند.

حتی اگر بپدیریم که آدمهای جنگ و دفاع مقدس آدمهای معمولی بودند که بودند. ولی نمی دانم ولی چرا این قبیل از فیلم سازان اصرار دارند نشان دهند آدمهای جنگ آدمهای خلافی بوده اند و یک جای پایشان می لنگند.

چرا این قبیله چشم های خود را بر هزاران رزمنده دانش آموز و دانشجو و معلم و استاد دانشگاه بسته اند که از پشت نیمکت ها  و کلاسهای درس به جبهه شتافتند.

چرا هزاران کشاورز و صنعت گر و کاسب را نمی بینند که زمین و صنعت و مغازه را رها کردند و برای دفاع از میهن اسلامی به جبهه شتافتند.


کارگردان و فیلم سازان محترم احتمالا جنگ ندیده


بله آدمهای جنگ آدمهای بسیار معمولی بودند انسانهایی از بطن و متن همین جامعه از همه اقشار اجتماع، حتی آدمهایی بدسابقه نیز بودند اما آنچنان قلیل که در موج انسانهای وارسته و پاک باز که همه هستی و زندگی خود را رها کرده و به جبهه شتافته بودند حل می شدند

رزمندگان ما از همه اقشار نه سوای مقام داشتند و نه پی جشمت و جاه به معرکه رزم و جهاد شتافته بودند


انسانهای جنگ انسانهای معمولی بودند اما صحنه های جنگ و فضای جبهه ها فضای معمولی نبود فضای توام با یکرنگی، معنویت و صفای انسانهایش که ما را عاشق خود کرده بود.


جبهه حنگ تنوره آتشی بود که آدمی درونش را می گداخت و ناخالصی های آنان را بیرون می ریخت و از انسانهای معمولی انسانهای شجاع، نترس و حماسه آفرین می ساخت که در شداید جنگ، شدایدی که به هیچ وجه در مخیله شما نمی گنجد به تعبیر علی (ع) کزبر الحدید می ایستادند و مقاومت می کردند.


اینها حداقل برداشت یک جانباز وبلچری است که از نزدیک شاهد حماسه آفرینی بر و بچه های جنگ بوده "حماسه آفرینی" که در متن فیلم های حضرات جایی ندارد.