بعضی زندگی ها زندگی استثنائیست.
با ویژگی هایی که در زندگی مردم عادی یافت نمی شود. زندگی از نوع دیگر، زندگی خاص و ویژه اما در در اوج محبت و دلدادگی و عشق.
زندگی مردان و زنانی که با وجود همه سختی ها و مشکلات با پشتکاری ستودنی زندگی شیرینی برای خود ساخته اند.
نمونه اینگونه زندگی ، زندگی دو کبوتر عاشق ویلچر نشین است.
دوستی دارم که معلول ویلچر نشین است و همسری دارد که او نیز جانباز ویلچر نشین .
زن و شوهری که هر دو بر روی چرخ ویلچر زندگی مشترک و خوب و شیرینی دارند.
جمع عاشقانه آنان را شمع وجود فرزندی روشن کرده است.
با زحمت این دو زوج الحمدالله فرزندشان نهالی برومند گشته و در دانشگاه تحصیل می کند.
در سالیانی که این دو در کنار هم و با زندگی خوب و پرمحبت و شیرینی ساخته اند بارها مشکلات جسمی و مادی برای آنها پبش آمده که صبر و درایت و روحیه باز و شاد این مشکلات را پشت سرنهادند و خم به ابرو نیاورند.
اما در میان مسائلی در اجتماع برای آنان پیش آمده که قلب آنها را شکسته و روح بلندشان را دچار افسوس و افسرده ساخته و آن چیزی نیست بجز برخورد نامردمانی که هیچشان بویی از مروت نیست.
آخرین نمونه چند روز پیش بوقوع پیوست:
این دو زوج ویلچری به بانک پاسارگارد شعبه شهرک امید مراجعه می کنند . این شعبه (طبق معمول اکثر شعب) قابل تردد و ورود برای آنان نبود
از رئیس بانک می خواهند با توجه به شرایط، یکی از کارمندها را بفرستد تا کار بانکی آنها را انجام دهد.
از رئیس بانک می شنوند که به ما ربطی ندارد اگر بیائید داخل کارتان را انجام می دهیم . بخشنامه ای نداریم که کارمند بفرستیم جلو در کار شما را انجام دهد.
دو کبوتر عاشق داستان ما در حالیکه با قبلی شکسته از کنار شعبه حرکت می کنند می بینند رئیس بسیار محترم در پشت شیشه ایستاده و با لبخندی ملیح آنان را بدرقه می کند.
دوست ما پیش خود زمزمه می کرد:
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بىدرد ندانی که چه دردی است؟
دست ما کوتاه و تیر اهانت بر قلب ما.
نظام سلطه در تدارک فتنهی بزرگتر
ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا
بـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگی عـجـیـبـش
بـه بـوی سیـب زمـینِ غـم و حـسین غریـبش
سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی
به چشم کاسه ی خون وبه شال ماتم مـهـدی
سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش
به لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب
بـه بــی نـهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـنـب
سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل
بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه قــد و قـا مـت اکـبـر
بـه کـام خـشک اذان گـوی زیـر نـیزه و خنجر
سلام من به محرم به دسـت و بـا زوی قـاسم
به شوق شهد شهادت حنـای گـیـسـوی قـاسم
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه گـاهـواره ی اصـغـر
به اشک خجلت شاه و گـلـوی پـاره ی اصـغـر
سـلام مـن بـه مـحـرم به اضـطـراب سـکـیـنـه
بـه آن مـلـیـکـه، کـه رویش ندیده چشم مدینه
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه عـا شـقـی زهـیـرش
بـه بـاز گـشـتـن حُر و عروج خـتـم به خیرش
سلام من بـه محرم بـه مسـلـم و به حـبـیـبش
به رو سپیدی جوُن و به بوی عطر عجیـبـش
سلام من بـه محرم بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب
بــه پـاره، پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب
سلام من به محـرم به شـور و حـال عیـانـش
سلام من به حسـیـن و به اشک سینه زنـانش
تجمع بزرگ ایثارگران و جانبازان در اعتراض به هتک حرمت ساحت مقدس رسول اکرم (ص) صبح امروز در میدان فلسطین برگزار گردید
خبرگزاری بین المللی وفا لغو مجوز شد. ظاهرا دلیل این اقدام معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد، انتشار نامه تشکلهای ایثارگران و جانبازان خطاب به وزیر ارشاد، در انتقاد از عملکرد مسئولین معاونت مطبوعاتی کشور در عدم اهتمام به به فرهنگ ایثار و و رسانه های مرتبط با ایثارگران می باشد.
خبرگزاری وفا به مدیریت جناب آقای ناصرالدین اسلامی فرد که خود از خانواده ایثارگران و فرزند جانباز قطع نخاع گردنی است اخیرا اقدام عملی و موثری درایجاد ارتباط با تشکل های جانبازان و ایثارگران و حمایت خبری از این تشکل ها برداشته است از این جمله:
- فراهم کردن زمینه سفر تعدادی از جانبازان به جزیره ابوموسی و برگزاری مراسم اهتزاز پرچم مقدس جمهوری اسلامی در این جزیره در پاسخ به یاوه گویی برخی از کشورهای همسایه که بازتاب خارجی نیز داشت.
- پیگیری تشکیل تشکل ایثارگران رسانه
- برگزاری کلاس آموزش خبرنگاری برای تعدادی از جانبازان
این ها نمونه هایی از فعالیت های برادر پرتلاش و مخلص جناب آقای اسلامی فرد است که بدلیل آشنایی و ارتباط نزدیک با جانبازان، مخلصانه در صدد است اقدامات موثری برای انعکاس فعالیت جانبازان در فضای رسانه ای بنماید.
بنظر می رسد لغو مجوز خبرگزاری وفا دستمزد خدمت به جانبازان است که معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد به آقای اسلامی فرد پرداخت کرده است
جنگ ما را لایق خود کرده بود
یاد شهیدان ما بخیر
آنسان که نسیم برگ را میبوسد
یا حادثه زین و برگ را میبوسد
وقتی لبِ پلکِ خستهاش را میبست
گفتی که لبان مرگ را میبوسد
قیصر امینپور
بعد از شهـدا اسیـرِ تشویش شـدیم
با عشق غریبه ای کـم و بیش شدیم
دلبسته ی عقلِ عافیت سنج شدیم
پابنـدِ زمانـه ای کـج اندیش شـدیم
(شعر از محسن ابراهیمی)
به یاد جانبازان شهید
که پس سالهای تحمل رنج ودرد ناشی ازمجروحیت به دیدار دوستان شهیدشان شتافتند.
آنسان که نسیم برگ را میبوسد
یا حادثه زین و برگ را میبوسد
وقتی لبِ پلکِ خستهاش را میبست
گفتی که لبان مرگ را میبوسد
قیصر امینپور
و کلام آخر
گفتم کلید قفل شهادت شکسته است
یا اندر این زمانه، در باغ بسته است
خندید و گفت ساده نباش ای قفس پرست!
در بسته نیست بال و پر ما شکسته است
به بهانه پخش فیلم ضد گلوله
نمی دانم در چند سال اخیر چند فیلم در ژانر دفاع مقدس دیده اید.
اکثر فیلم ها و حتی سریالهایی که در سالهای اخیر خصوصا بعداز اکران اخراجی ها ساخته و پخش می شود . داستانی تقریبا نزدیک بهم دارند.
یک خلافکار- یک دزد - یک معتاد برای فرار از چنگ قانون و مجازات به جبهه می رود و یا در راه انجام وظائف خطیر خود اعم از دزدی و گنج یابی و تجارت مواد و قاچاق به ناگهان سر از جبهه در میآورد.
قهرمان خلافکار فیلم های جنگی سالهای اخیر که نا خواسته پایش به جبهه باز می شود یکباره اسلحه بدست می گیرد و اتفاقی اتفاقی با عراقی ها درگیر می شود و آنچنان رشادتی از خود نشان می دهد که دیگر رزمندگان در برابرش کم می آورند.
بطور طبیعی دیگر شخصیتهای فیلم از قبیل نیروهای پاسدار کمیته و نیروی انتظامی تا رزمندگان بسیجی و فرماندهان جنگ همه آدمهای ساده دل، اکثرا دهاتی و دست و پا چلفتی هستند که براحتی فریب ظاهر سازی قهرمان فیلم را می خورند.
فیلم ضد گلوله فیلمی نچندان خوش ساخت و نه چندان طناز از این دست است:
"ضدگلوله" داستان فردی بنام سلیم است که در کار قاچاق و تکثیر نوار غیر مجاز در حالی که تحت تعقیب است بدنبال جایی برای مخفی شدن می گردد. در این حین پی می برد بدلیل توموری که در سرش دارد. چند ما بیش زنده نیست.
به سرش می زند به جبهه برود هم از دست ماموران گریخته است و هم، حال که قرار است بمیرد چه بهتر شهید شود!!!!
سلیم آنچنان یک باره عاشق شهادت می شود که حاضر نیست آموزش نظامی ببیند و بزور می خواهد جلو برود. رزمنده امروز و خلافکار سابق فیلم که آموزش هم ندیده آنچنان در صحنه نبرد بدون هیچ ترسی با یک کلاش به دشمن هجوم می برد و یکتنه به صف دشمن می زند که به هزاران رزمنده آموزش دیده و تکاوران و نیروهای رنجر می گوید زکی!!!!!!!!
و آنچنان عاشق جنگ است که به اعلام پذیرش قطعنامه و پایان جنگ اعتراض می کند.
تصویری که که این فیلم و فیلم های مشابه از دقاع مقدس نشان می دهد اینست که جبهه جنگ چه محیط گل و بلبلی بوده و عملیات کردن چه ساده !!!!!
اصلا رزم نبوده هر چی بوده به بزم شبیه تر
همسر این آقا سلیم که می شنود که آقا سلیم تصمیم گرفته جبهه برود و شهید شود خوشحال می شود. چه چیزی بهتر از این؛
میشه همسر شهید، شان و قرب اجتماعی پیدا می کند!!!! ازخداشه که خبر شهادت شوهرش رو براش بیاورند!!
این فیلم لایحه پنهان فراوانی برای نقد و بررسی دارد . از زیر سوال بردن شهدا و خانواده شهدا تا مسخره کردن جنگ و زیر سوال بردن روحیه شهادت طلبی.
استدلال منتقدین حامی این گونه فیلم ها اینست که رزمندگان ما آدمهای ویژه و خاصی نبوده اند آدمهای معمولی بودند و اینگونه فیلم ها می خواهند آدمهای معمولی را نشان دهند.
«کلمة حق یراد بها الباطل»
به بهانه مطرح کردن اینکه آدمهای جنگ انسانهای معمومی بودند و برداشتن هاله قداست و معنویت از دور رزمندگان دفاع مقدس روح حماسه را در این فیلم ها کشته اند.
حتی اگر بپدیریم که آدمهای جنگ و دفاع مقدس آدمهای معمولی بودند که بودند. ولی نمی دانم ولی چرا این قبیل از فیلم سازان اصرار دارند نشان دهند آدمهای جنگ آدمهای خلافی بوده اند و یک جای پایشان می لنگند.
چرا این قبیله چشم های خود را بر هزاران رزمنده دانش آموز و دانشجو و معلم و استاد دانشگاه بسته اند که از پشت نیمکت ها و کلاسهای درس به جبهه شتافتند.
چرا هزاران کشاورز و صنعت گر و کاسب را نمی بینند که زمین و صنعت و مغازه را رها کردند و برای دفاع از میهن اسلامی به جبهه شتافتند.
کارگردان و فیلم سازان محترم احتمالا جنگ ندیده
بله آدمهای جنگ آدمهای بسیار معمولی بودند انسانهایی از بطن و متن همین جامعه از همه اقشار اجتماع، حتی آدمهایی بدسابقه نیز بودند اما آنچنان قلیل که در موج انسانهای وارسته و پاک باز که همه هستی و زندگی خود را رها کرده و به جبهه شتافته بودند حل می شدند
رزمندگان ما از همه اقشار نه سوای مقام داشتند و نه پی جشمت و جاه به معرکه رزم و جهاد شتافته بودند
انسانهای جنگ انسانهای معمولی بودند اما صحنه های جنگ و فضای جبهه ها فضای معمولی نبود فضای توام با یکرنگی، معنویت و صفای انسانهایش که ما را عاشق خود کرده بود.
جبهه حنگ تنوره آتشی بود که آدمی درونش را می گداخت و ناخالصی های آنان را بیرون می ریخت و از انسانهای معمولی انسانهای شجاع، نترس و حماسه آفرین می ساخت که در شداید جنگ، شدایدی که به هیچ وجه در مخیله شما نمی گنجد به تعبیر علی (ع) کزبر الحدید می ایستادند و مقاومت می کردند.
اینها حداقل برداشت یک جانباز وبلچری است که از نزدیک شاهد حماسه آفرینی بر و بچه های جنگ بوده "حماسه آفرینی" که در متن فیلم های حضرات جایی ندارد.