روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

درس هایی از ژاپن(۲)

به این ترتیب اولین درسی که من از ژاپنیها آموختم نظم پذیری بسیار بالا بود که حتی حساب ثانیه هارا هم داشتند و وقتی که قرار می گذاشتیم به جایی برویم طبق معمول این تیم ایران بود که دیر سر قرار حاضر می شد و آنها با متانت از کنار این قضیه رد می شدند و فقط با نگاه کردن به ساعتشان به بی نضمی تیم ما اعتراض می کردند.
 درس دیگری که من از این سفر آموختم احترام گذاشتن به میهمان و نرجاندن آنها توسط ژاپنیها بود . از نگاه  آنها توریست یک میهمان تلقی میشود و نباید اورا ناراحت کرد.شما در هرکجای شهر دچار مشکلی شوید با اولین سوالی که از یک رهگذر بپرسید بلافاصله در  جهت رفع آن اقدام خواهد نمود.با اولین تماس از ما سوال می کردند که کلماتی مثل سلام ، صبح به خیر، شب به خیر، تشویق تیم و ... به زبان فارسی چه می شود و بعد از یادداشت آن در برخوردهای بعدی حتی المقدور با ما فارسی صحبت می کردند علـت این بود که معتقد بودند که اینطوری بیشتر باعث خوشحالی میهمان می شود که با زبان بومی خود او صحبت کنی.
احترام  به قوانین و مقررات که امری کاملا طبیعی بود و به هیچ وجه نمی شد جایی زیر پا گذاشتن قوانین را رویت نمود. از تلقیق این دو اصل احترام به قوانین و مقررات و احترام به میهمان و نرجاندن او خاطره جالبی دارم که برایتان می نویسم. یک روز تیم ما را برای بازدید از یک خانه که به سبک ساموراییها ساخته شده بود بردند.این خانه تماما از چوب ساخته شده بود و بسیار تمیز بود . ورود به این خانه با کفش و ویلچر ممنوع بود برای افراد غیر معلول دمپایی و برای معلولین ویلچر پیش بینی شده بود تا بازدیدکنندگان از آنها استفاده کنند.(ما حتی داخل مسجدالنبی و مسجدالحرام مجبور بودیم  با ویلچر خودمان برویم که این خیلی مرا آزار میداد)
افراد دمپایی پوشیدند و از میان جانبازان هم فقط من با تعویض ویلچر برای بازدید وارد خانه شدم. خانه ای نسبتا بزرگ با آثار دیدنی بود لیکن خاطره من از این قرار است که وسط این خانه یک گود دایره ای شکل به شعاع حدود دو متر با گودی تقریبا نیم متری وجود داشت که اعلام شد ورود به این گود طبق مقررات آنان ممنوع است. یکی از همراهان تیم ما اصرار داشت که به سبک سامورایی ها وسط این گود بنشیند و عکس یادگاری بگیرد،به همین دلیل نزد خانم راهنمایی که در خانه بود رفت و از او خواهش کرد که اجازه دهد که او وارد گود شود و عکس بگیرد. خانم راهنما با ناراحتی ازاینکه به یک میهمان "نه" می گوید عذر خواهی کرد و گفت ببخشید ممنوع است چون احترام به قوانین نیز جزئی از اصول کار او بود. دوست ما چرخی زد و بعد از چند دقیقه باز خواهش خود را تکرار کرد و این بار نیز راهنما به همان دلیل فوق با ناراحتی  به  او پاسخ منفی داد. بار سوم که این خواسته تکرار شد راهنما احساس کرد که دیگر بیش از این نمی شود میهمان را رنجاند،بنابراین برای اینکه هم قانون را زیر پا نگذاشته باشد وهم میهمان را ناراحت نکرده باشد یک تصمیم جدید و آنی گرفت به این ترتیب که رویش را به طرف دیوار کرد به طوری که اشخاص را نبیند بعد چشمهایش را هم بست و با دست به همراه ما اشاره کرد که می تواند وارد گود شود . سپس کاملا به همان شکل منتظر ماند تا ایشان داخل گود رفت ، عکس گرفت و بیرون آمد بعد راهنما به کار خویش ادامه داد.این کار او ما را شگفت زده کرد که چطور سریع چنین تصمیمی را گرفت که همراه ما آزرده نشود و از طرفی نزد خانم شرمنده شدیم که فرهنگ دوستمان نسبت به اطاعت از قوانین آنقدر پایین بود که برای یک حرکت غیر قانونی آنقدر خواهش کرد تا به آرزویش رسید.
ادامه دارد.../داود حیدری.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد