آقای رییس جمهور
من مجروح فوتـــــــبالم نه جــنگ
چندی قبل که در بازی فوتبال دو تیم تماشاگران به طرف یکدیگر حمله کردند وباپرتاب اشیاء ونارنجکهای دست ساز یا وارداتی موجب نابینایی یک سرباز درمیان دو طرف گیر افتاده شدند ورییس جمهور سرباز یاد شده را جانباز خواند وشان کسانی را که در طول هشت سال جنگ دربرابر دشمن تا دندان مسلح وحمایت شده از طرف کلیه دولتمردان جهان یکی نمود و میدان جنگ همه کفر علیه اسلام را با میدان فوتبال برابر دانست حقیر اعتراض کردم ونوشتم خال مه رویان سیاه ودانه فلفل سیاه ،کدام میدان را با کدام میدان مقایسه میکنید گویا گوش شنوایی وجود نداشت ، آنروز باشگاه سپاهان مقصر شناخته شد وغرامت سنگینی را پرداخت وقرار شد سرباز مذکور به استخدام فولاد مبارکه درآید وکلیه هزینه ها تا بهبودی وی پرداخت شود ، روزی که اعلام شد افرادی که به کشور عراق مسافرت میکنند چنانچه براثر انفجار بمب یا ... کشته شوند شهید وچنانچه مجروح گردند جانباز تلقی میگردند نوشتم اینان قصدشان زیارت و آوردن سوغات برای عزیزانشان میباشد و آنان که لباس رزم پوشیدند وبرای پس گرفتن خاکشان از کشور متجاوز عراق هشت سال جنگیدند تفاوت از زمین تا آسمان است کسی گوشش بدهکار نبود وحالا بعد از انتخابات 22 خرداد 88 افرادی که مخل نظم وآرامش کشور گردیده اند وبه تحریک دشمنان قسم خورده جمهوری اسلامی به خیابانها میریزند وآتش میزنند وغارت میکنند و به دستور اربابانشان قصد تسخیر مکانهای نیروی انتظامی وگرفتن سلاح هایشان را دارند ودر پی مقصود شومشان به هلاکت میرسند از طرف بازی خوردگان انتخابات شهید اعلام میگردند وبرایشان مراسم سوگواری برگزار میکنند ،آیا پاسخی برای شهداو مجروحان انقلاب و جنگ تحمیلی دارید
محمد حسن غلامعلـــیان |
mhgh34@yahoo.com |
ضمن تشکر از آقای غلامعلیان بخاطر حسن توجه شان می خواستم عرض کنم آقای غلامعلیان زیاد در سخنان آقای احمدی نژاد دقت نکنید و آنها را زیاد حساب شده نپندارید .ایشان هر وقت احساسی میشوندیا بهتر بگویم جوگیر می شوند صحبتهایی می کنند که با هیچکدام از اصول و موازین سازگاری ندارد
در واقع اگراز صنوف مختلف بخواهند وقت خود را روی سخنان رییس جمهور بگذارند و به ایشان یاد آوری کنند در هر صنف و ارگان باید یک واحد تشکیل شود تا اشتباه های ایشان را تذکر بدهد ولی اینها برای همه امری بدیهی شده و از کنار حرفهای این بنده خدا همه می گذرند شما هم سخت نگیر
بنام خدا
باسلام
مطلب زیر را در وبلاگ نفس های ماندگار خواندم وبدون هیچگونه دخل وتصرفی آن را در معرض دید مسئولین میگذارم.
« . . . اگر شوهرم جانباز نبود، الآن صاحب زندگی خوبی بودیم زمانی که شوهرم رفت جنگ، اگر آن موقع درس میخواند و به کارش میرسید، الآن صاحب زندگی و کار مناسبی بود.
اما آنها به خاطر اسلام و مردم رفتند جنگیدند و از جان و همه چیز خود گذشتند و در مقابل دشمن ایستادند. اما حالا چه؟ این وضع زندگی ماست. پسرم باید برود کار کند تا بتواند درس بخواند. چون خرج مدرسه و خانه زیاد است. هر چند توی این خانه و این وضعی که همیشه با داد و بیداد و سرو صدا همراه است، درس خواندن معنایی ندارد . . . »
یک نکته داخل پرانتز
عرض کنم که غنیمت خوارها را که یادتان هست ؟!
با شما هستم غنیمت خوارها! این فرشته آسمانی صبر و استقامت است که با شما سخن می گوید، از کدامین پله بالا رفته و به این درجات و مقامات علمی و . . . رسیده اید؟ ! ! !
. . . از همان ابتدای جنگ مجروحیتش آغاز میشود که از ناحیه مچ دست توسط نارنجک مجروح میشود. بعد به واسطه حضورش در مراحل مختلف جنگ تمام بدنش، سروصورتش، کمر و پاها و دستهایش پر از ترکش است؛ حتی خودم شاهد بودم که بعضی وقتها ترکشها را با دست ازتنش در میآورد و به من نشان میداد. الآن هم یک ترکش توی دستش است که دکترها میگویند اگر برداشته شود رگ عصب دستش قطع میشود . . .
۲ سال مانده بود بازنشسته شود که در سال 1375 از سپاه بازخریدش کردند. چون شوهرم به دلیل مشکل بیماریاش که ما آن زمان نمی فهمیدیم و درد او را نمیدانستیم زیاد غیبت میکرد و کمتر سر کارش حضور مییافت. وضعیت شوهرم را نمیفهمیدم.
از سال 1380 فهمیدم چه خبر است. از آن سال بود که درد یک مجروح شیمیایی و یک جانباز اعصاب و روان با بدنی پر از ترکش را فهمیدم. الان 2ـ3 سال است که بنیاد رفتهایم و تقاضای حقوق برای او کردهایم. گفتهاند چرا تا به حال نیامدید که گفتیم تا الآن احتیاج نداشتیم،
اما حالا وضعیت فرق میکند . . .
شما نگاه کنید و ببینید! همسرم با این وضعیت بیماریاش افتاده است گوشه خانه، کاری ندارد و از نظر مخارج زندگی در وضع بسیار بدی هستیم.4 تا بچه هم داریم که پسر بزرگم 18 سال و دخترم 14 سال دارد. دو پسر 16 ساله و 7 ساله هم داریم. هیچ امکانات رفاهی و زندگی نداریم. خانه نداریم. زمینی را بنیاد به ما داده است که امکان ساخت آن را نداریم. هر روز هم داریم به بنیاد میرویم که متأسفانه در برخی موارد، با بیمهری و بی محلی مسؤولان بنیاد جانبازان مواجه میشویم.
ازآینده بسیار بیمناکم. میترسم؛ یعنی آینده تضمین شدهای برای خودم و همسر وفرزندانم نمیبینم ...
مشکلات خودم را با رییس بنیاد جانبازان مطرح کردم، اما توجهی نشد. هر وقت میخواهیم به رییس جدید بنیاد مراجعه کنیم، نامهای به آقای… معاونت امور شهرستانها مینویسد تا او به مشکل ما رسیدگی میکند. آن آقا هم صریحاً جانباز را رد میکند و به خواسته ما ترتیب اثر نمیدهد. به عنوان مثال امروز بنیاد جانبازان قول دادهاند بیایند خانه ما و شاهد وضعیت ما باشند و فکری به حال همسرم بکنند؛ اما الآن ساعت نه ونیم شب است واثری از آنها نیست! هنوز منتظریم، اما خبری از آنها نشده است . . .
میگویند به همسران جانبازان حق پرستاری میدهند
وضعیت زندگی ما را ببینید. این خانه ماست. این 2 اتاق کوچک من که باید 6 نفر، آن هم با 3 جوان در آن زندگی کنیم. شوهرم اختیار ادرارش را ندارد. باید همیشه عوضش کنم. رختخوابش الآن بیرون زیر برف افتاده است. فرش نجس را هم انداختهایم توی حیاط که از بس شسته شد، پار شده است. آیا این حق من است که با این همه درد و رنج زندگی کنم؟ همسرم جانباز 30 درصدی است و 10 درصد جانبازی اعصاب و روان دارد. میگویند باید درصد اعصابش 20 درصد برسد تا به من حق پرستاری و امکانات بدهند! باور کنید خودم روانی شدهام. من و بچههایم عصبی شده ایم. باور کنید میخواستم خودم و بچه هایم را بکشم تا از این وضعیت نجات پیدا کنیم. این چه قانونی است؟ باید درد خود را دیگر به چهکسی بگوییم؟ چرا گوش شنوایی درد ما را نمیشنود؟ چرا مسؤولی ما را نمیبیند؟ . . . همه جانبازها و همه خانوادههای جانبازان در یک سطح هستند و هیچ حس حسادتی بین آنها نیست، همه ما خانواده جانبازیم، همه ما بچه داریم و همه به خاطر رضای خدا حاضر به ازدواج با یک جانباز شدیم ؛ اما چه به سر ما آوردند و چه محیطی را برای ما درست کردند که الآن خانواده جانبازان با مشکلات زیادی روبهرو هستند! درآمد نداریم. بچههایم امکانات ندارند. حتی نمیتوانند درس بخوانند. همسرم توان کار کردن ندارد. هیچ کس هم جوابگوی ما نیست.
!موج آن خمپاره منفجر شده را از کجا بیاورم؟
تصور کنید یک جانباز کنارش خمپارهای منفجر شده و بدنش پر از ترکش است. بعد از مدتی معلوم میشود بیماری اعصاب دارد. الآن که پیگیری میکنیم، میگویند باید صورت سانحه بیاورید. من الآن موج آن خمپاره منفجر شده را از کجا بیاورم؟ روزی که آن رزمنده مجروح میشد و بعضیها اصلاً اعلام مجروحیت نکردند و فکرش را نمیکردند که روزی به این چیزها احتیاج پیدا کنند، حالا از کجا مدرکش را بیاورند؟ این چیز مسلمی است که رزمندهای که با انفجار خمپاره در کنارش مجروح میشود ، موج هم میگیرد. حالا من که همسر این جانبازم، صورت این سانحه را از کجا بیاورم؟
آی آدم ها که در ساحل نشسته شاد و خندانید!
او گفت، ما هم می گوییم و خواهیم گفت . . . شاید غنیمت خوارها تصمیم بگیرند بشنوند!
خدایا! تـــو شاهد باش
یا حق...
پاینده باشید
« نقش خانواده بزرگ ایثارگرا ن در انتخابات دهم »
بنام خدا
باسلام
بی شک نقش ایثارگران پیرو ولایت فقیه در انتخابات ریاست جمهوری دولت دهم برکسی پوشیده نیست ولی آنچه مسلم است در این دوره هم کسانی که به بوته فراموشی سپرده میشوند خانواده معظم شهدا وایثارگران هشت سال دفاع مقدس میباشند که این ظلمی مضاعف نسبت به آنان است.
اگر مسئولین امر دردهای جسمی وروحی این قشر عظیم جامعه را مرهمی کارساز نگذارند باز هم شاهد خاموشی ودم برنیاوردن آنان خواهیم بود ولی این سکوت معنا دار درجایی خواهد شکست وناگفته ها بیان خواهد شد ودیگر شاهد خودسوزی ایثارگران در برابر کاخهای بنیاد و مجلس شورای اسلامی نخواهیم بود ودراین میان دولت ومجلس بااز دست دادن نیروهای خودی بیشترین زیان را خواهند دید .!
ولایت مداران آماده شهادت نیاز به تشکیلاتی قوی وسامان یافته دارند که بنیاد شهید وبنیاد جانبازان وبنیاد شهید وامور ایثارگران درطول سالهای پس از پایان جنگ به ظاهر اتمام یافته با مدیریت های اکثراً فسیل شده باعث نارضایتی اکثریت قریب به اتفاق این خانواده بزرگ گردیده که اگر اکنون چاره ای اندیشه نشود و خانه ای را که نیاز شدید به خانه تکانی دارد ودردی را که میشود مرهم گذاشت مرهم گذار ی از جنس دردمندان نباشد باید در آینده شاهد عواقب بعدی آن بود که این خواست هیچیک از اعضا ی این خانواده صبور نیست .
محمد حسن غلامعلیان
دوازدهم شهریور 1388 شمسی
اون موقع که به جبهه رفتم تنها 16 سال داشتم بدون رضایت خانواده از همان اوایل بزودی علیرغم سن پائینم فرماندهی عملیات های مختلفی را برعهده داشتم اولین قربانی شیمیائی در ارتفاعات میمک هستم نمی دانستم این توپ شلیک شده چرا ترکش ندارد و دود رنگی است رفتنم بدانجا همان و 27 سال درد همان چندی گذشت در تهاجمی از سنگر های فتح شده سربازی باقی مانده بود که با گلوله اش کلیه ام را به غارت برد و باز چندی دیگر گلوله بعثی دیگری زانوانم رادر نوردید و در همانجا جای خوش کرد و هنوز انرا بیادگار دارم
اونروزها جانبازی و کمیسیون پزشکی و درصد و امتیاز کنکورو معافیت سربازی و ارتقاع گروه شغلی و یک مقطع تحصیلی بالاتری در کار نبود فقط و فقط خدا بود
حال با بار پیری و درد مقاومتم تمام شده و پسرک چشم آبی کوهستانهای غرب توانش بریده و علیرغم داشتن تمامی مدارک پزشکی تائئید شده
حکام جنگ ندیده بنیاد به من وقعی نمی نهند حق هم دارند چشمم کور دندم نرم شیطنت نمیکردم و در یک چشم بهم زدن خطوط دشمن را بهم نمی ریختم
چشمم کور باید به من توجه نکنند بیخود کردم رفتم جراحت برداشتم وقتی تنهام و سرفه هایم تمام میشود و درد تنها کلیه باقیماندهام رهایم میکند به تنها چیزی که فکر میکنم شجاعت و شهامت و ایثارگر واقعی یعنی همسرم را میبینم که در طول این سالها با من و مراقبت از من چها که کشیده ایثارگر واقعی همسران جانبازانند برعکس بنیاد جانبازان هیچگاه مرا از خود نرانده و با هر دردو ناله من ذکر گفته و برجای جراحاتم بوسه زده منتظرم تا پیمانه ام پر شود وصیت کردهام چون ما ایرانی ها متخصص عزائیم و در طول زندگی کسی سری به اسایشگاه هانمی زند و از جانبازان کسیسراغی نمیگیرد وقتی که مردند برایشان یادواره و بزرگداشت برگزار میکنند تا ببینیم رئیس جدید چه میکند امیدوارم صدای ناتوان مرا به گوش مسئولین گلستان برسانندگرگان جهانیان مخابرات
بنام خدا
« بخلی که در سینه دارید در صدایتان آشکار است »
با گذشت بیش از سه ماه از انتخابات ریاست جمهوری در ایران اسلامی هنوز صداهای ناهنجاراز حلقوم اجانب در غالب برنامه های رادیو تلویزیونی به ظاهر فارسی زبان وبه بهانه حمایت از مردم ایران شنیده میشود که اگر ذره ای انصاف داشته باشیم ماهیت بعضی از مجریان وتماس گیرندگان با این رسانه های خبری که رسالت رسانه ای را زیر پا گذاشته اند به وضوح می بینیم .
افراد وگروههای مختلف که تا چندی پیش در غالب سلطنت طلب ، فعال حقوق بشر ، طنز پرداز ، جامعه شناس ، فعال سیاسی ودهها نام دیگر دشمنی خود را با نظام ودولت وملت ایران اسلامی ابراز میداشتند وهر کدام نیز خود را ناجی ملت میدانستند وطرف دیگر را به وطن فروش ، دزد ، غارتگر ؛ اجنبی پرست یا عناوینی از این دست متهم میکردند اینک با الهام از رنگی که در رنگرزی امریکا وانگلیس تهیه شده وبه خورد آنان داده اند وخود نمیدانند بازیچه دست چه زالوهایی گشته اند بخلی را که در سینه دارند به حلقوم رسانده وبا لرزشی آشکارا در صدایشان سعی بر آن دارند آنچه را خود بر آن ایمان ندارند به سمع ونظر مخاطبینشان برسانند .
قصد برآن نیست تا نام وطن فروشان و ملیجکانی که دیروز روی صحنه یا در میان روزی نامه ها با به سخره گرفتن ارزشهای انقلاب ودفاع مقدس ونادیده گرفتن حریم شهدا وایثارگران در لباس طنز باعث شادی جمعی میشدند وامروزدر صحنه ای دیگر برای رضای اربابانشان تبدیل به دستمالی یکبار مصرف گردیده که زمانش را ارباب تعین میکند و برای خوشنودی او توصیه به پرتاب کفش و و تخم مرغ وگوجه به سوی نماینده اکثریت ملتی بزرگ مینماید بیاوریم بلکه نیت برآن است که ببینیم وبشنویم مجریان و خبرنگاران آنسوی مرزها که گاهاً خود را بیطرف نیز میدانند با چه بغضی نام رییس جمهور ایران اسلامی را برزبان میاورند وچسان معدود افرادی را که مشخص نیست دارای چه ملیتی هستند جمع انبوهی از ایرانیان مدافع حقوق بشر میخوانند .
عجب نیست که اینان با به کار گرفتن کلیه رسانه های صوتی وتصویریشان تعدای را درون یک اتوبوس جمع کرده اند که حتی به زبان فارسی آشنایی کامل ندارند ، مجری تکیه برآن دارد که هر چه زودتر مسافران این اتوبوس به مقر سازمان ملل برسند وبه کسانیکه از قبل در آنجا تجمع کرده اند بپیوندند وشعارهایی را برعلیه رییس جمهور بدهند ، اینان خشمگین از آنند که چرا با اینهمه تبلیغات و فراخوانی که طی سه ماه گذشته انجام داده اند این جمع اندک آمده اند ، چرا آنها که قول دادند میایند نیامده اند وآبروی نداشته اینان را بر باد داده اند ،اینها بارها اعلام کرده اند زمانیکه رییس جمهوری ایران اسلامی وارد نیویورک بشود چنین و چنان خواهند کرد واینک باید منتظر اتوبوسی باشند تا چند نفری را با خود بیاورد .
براستی خداوند فهم وشعور را از اینان گرفته ونمی دانند جمعیت ایران بیش از هفتاد میلیون است وازکودک چهارساله تا پیر یکصد و بیست ساله قادر به تجزیه وتحلیل مسائل سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی میباشند ؟ آیا اینان فراموش کرده اند انقلاب سال 1357 را ؟ آیا از خاطر برده اند جنگ هشت ساله را ؟ آیا شکست پروزه ننگین تقلب در انتخابات خرداد 1388 درس عبرتی برای اینان نبود ؟ آیا اعترافات سران جنبش سکولاریسم خواه را که هنوز ادامه دارد نمی شنوند ؟ تصاویر خبری وگزارشاتتان ومصاحبه هایتان را نگاه کنید و ببینید که چگونه تصویر و کلامتان به بخل آغشته گردیده آنگاه خود شرم خواهید کرد همچنان که حقیر شرم مینمایم که تو را هموطن خود بدانم .
محمد حسن غلامعلیان
مهر ماه 1388 شمسی