«مرد» بی آن که کسی را به یاری بخواند، پلهها را یک به یک به سختی طی میکند. تنه آدمهایی که به مدد پاهای سالم و سینههای پرنفس پلهها را دوتایکی رد میکنند، مرد را به مکثی گذرا میخواند. باز تلاشی دوباره. تلاش این بار مقابل ریههای نصفه نیمه کم میآورد. تا رسیدن به اتاق «مدیرکل» پلههای زیادی مانده است. نفسهای به شماره افتاده، مرد را به مکثی طولانیتر میخواند.
به نقل از روزنامه جام جم
پوستر خوش آب و رنگ نشسته بر دیوار یاد و خاطره 8 سال «دفاع مقدس» را به «دلاور مردانش» شادباش میگوید. «دلاور مرد» بی آن که از بی تفاوتی آدمها، وضعیت مکانها، کاغذ بازیها، امروز و فردا کردنها، بیحرمتیهای گاه و بیگاه و... گله کند، با لبخندی از رضایت همیشگی به دور از صدای مهیب خمپارهها، نجواهای دلنشین روزهای «دفاع» را به یاد میآورد. «ایثار» مثل همیشههای گذشته برازنده «مرد»ی میشود که مثال یاران رفته و ماندهاش تحمیل جنگ نابرابر از سوی دشمن را تاب نیاورد و به جبهه رفت. مردی که بی تفاوت به کاستیها، با توکل، دوباره پلهها را با نفسهای تنگ طی میکند.
2 - یادگاریها گرچه ماندگارند، همیشه اما، خوب و دلنشین نیستند. قرار نیست انگار همه خاطرات آدمها از روزهایی که به آنها گذشته خوش باشد و شیرین. همه چیز در پس گذر تند زمانه میگذرد؛ خطرات و خاطرات حتی. گاهی از واقعهای مهم تنها زخمهایی میماند که قدرتشان به شیرینی خاطرات واقعه میچربد. «ایثار» میخواهد و بزرگی که در ازدحام یادگاریهای تلخ، با رضایت از شیرینی روزهایی گفتن که پشت خاکریزها در خط مقدم و میان دود و آتش و خون گذشت.
این که میان نخلهای سوخته و بی سر، حسرت سیر ندیدن پدر، خِس خِس همیشه مهمان سینهها، دست و پایی که صاحبان خدایی اش را تنها گذاشتهاند، خاطره حجلههای تمام نشدنی که عکسها را قاب گرفته بود، هجرت همیشگی از زادگاه و... از تلخیها درس بگیری و گوشه ذهنت پنهان کنی و برای شادی دیگران شادیهای سالهای رفته را از گنجه خاطرات بیرون بیاوری؛ از شبهای پیش از عملیات بگویی و گفت و شنودهایی که پر از امید بود. از خود گذشتگیهای عادت شده، خندههای پررضایت، جشنهای حنابندان برای دامادهای بی بازگشت به حجله، ایثارهای بی بدیل.
جنگ واژهای دلنشین نیست؛ خاصه آن زمان که بیرحمانه تحمیل میشود؛ شهرها را خالی از سکنه میکند و آدمها را آواره؛ چشمان مادران را خون میکند و خیره به در.
«جنگ» واژه تلخی است که در پس تمام تلخیهایش «ایثار» زنده میشود؛ «مرگ» معنایی دوباره مییابد، «صبر» صفتی جداییناپذیر میشود و خاک بیشتر از همیشه عزیز میشود و ارزش. همین ارزشها «مرد» را به دلاوری خواند تا برای پایداری نفسهای من و تو، نفسهایش تنگ شود و پلهها را به سختی با مکثهای کوتاه و طولانی طی کند.
3 - آرامش امروز ما، آرامش امروز تو که سالهای جنگ را به خود ندیدهای، ارمغان سالهای سخت رفتهای است که حالا در خاطرات پدر به دنبالش میگردی و میان داستانها، فیلمهایی که بر صفحه نقرهای مینشیند، تا شاید بدانی جنگ چه بود و واژه «دفاع» چه معنایی داشت؟
صفتهای خوبی که زمانی ارزش بودند در کدام لایه زندگیمان گم و یا فراموش شدند؟ برای ما که همه چیز را از آنِ خود میدانیم و حق خود. بی آن که بیندیشیم اسطورهها آنانند که رفتند یا به یادگار از سالهای دفاع ماندند و حالا پلهها را برای رسیدن به مقصدهای زمینی با سختی و نفسهای تنگی طی میکنند، اما سرعت و قدرت نفسهایشان برای رسیدن به معشوق آسمانی چنان بالاست که باورهای خاکی شده و زمینی ما یارای پذیرشاش را ندارد.
4 - مرد آخرین پله را طی میکند. کبودی بر پهنای چهرهاش مینشیند. زمان زود میگذرد و فردایی دوباره برای طی کردن پلهها. پوستر خوش آب و رنگ باز به «دلاور مرد» لبخند میزند.
سلام علی آقای گل
هفته دفاع مقدس مبارک
خوشا روزی که گرم جنگ بودیم
میان رنگها بی رنگ بودیم
دل هر کس شهادت را طلب داشت
حدیث عشق و مستی را به لب داشت
خوشا تنهایی شبهای سنگر
که دل بود و تمنا بود و دلبر
یا علی مدد التماس دعا
من محمد جواد هستم و خوشحال می شم از طریق این سایت شخصی ژیدا بشه که حاضر بشه سهمیه واردات خودرو رو با قیمت عالی بفروشد.۰۹۱۷۹۰۰۸۷۴۵
با سلام و درود بر شما
تشکر از پایگاهی که حرفهای ما جانبازان را منعکس می نمایید
لوگوی شما در وبلاگ جاماندگان از قافله شهادت تحت نام (واحد۱۰۶لشگر امام حسین ع) قرار گرفت خواهشمند است وبلاگ ما را لینک و به جانبازان عزیز معرفی فرمایید .
اینجانب مدیر آن و سعی ام تلاش برای گسترش و ترویج فرهنگ و شهادت طلبی به فرموده رهبری عزیز می باشد . ما جاماندگان از کاروان شهدا سعی داریم هر ماه با تشکیل محفل انس رزمندگان واحد ۱۰۶ یاد شهدای عزیزمان را گرامی بداریم
خاطره های ارائه شده دوستان برگ هایی زرین از دوران دفاع مقدس می باشد
ما هر ماه ویژه نامه مخصوص محفل را بر روی سایت به نمایش می گذاریم
از شما دعوت می کنم ویژه نامه شهریور ماه رزمندگان واحد۱۰۶ لشگرامام حسین را ببینید
دیده ام در موجی از باروت و خون
در سماء عاشقان رقص جنون
دیده ام پروازها بی بال و پر
دیده ام عباس ها بی دست و سر
دیده ام سروی که درخون پا گرفت
اوفتاد از پا و سر بالا گرفت
آه آه از شیوه شیادها
لاله ها را می برند از یاد ها
کوچه های حجله پوش شهر کو
آن همه جوش و خروش شهر کو
عاشقان رفتند و اینک بعد جنگ
کوچه ها پر گشته از کوی فرنگ
یا علی مدد
رزمندگان واحد۱۰۶ لشگر امام حسین (ع)
جانباز احمد احمدیان
۰۹۱۳۱۰۳۲۳۹۳