بغضی که روی صندلی چرخدار بود ...
شعر زیر را از وبلاگ دوست عزیزم آقای علیرضا برهانی نژاد انتخاب کردم
خیلی هم با اوضاع و احوال این روزها نامرتبط نیست
خیس از مرور خاطره های بهار بود
ابری که روی صندلی چرخدار بود
ابری که این پیاده رو او را مچاله کرد
روزی پناه خستگی این دیار بود
آن روزها که پای به هر قله می گذاشت
آن روزها به گُرده ی طوفان سوار بود
حالا به چشم رهگذران یک غریبه است
حالا چنان کتیبه ی زیر غبار بود
بین شلوغی جلوی دکّه مکث کرد
دعوا سر محاکمه ی شهردار بود
آن سوی پشت گاری خود ژست می گرفت
مرد لبوفروش سیاستمدار بود
از جنگ و صلح نسخه که پیچید ادامه داد:
اصرار بر ادامه ی جنگ انتحار بود
این سو کسی که جزوه ی کنکور می خرید
در چشمهاش نفرت از او آشکار بود
می خواست که فرار کند از پیاده رو
می خواست و ... به صندلی خود دچار بود
دستی به چرخها زد و سمت غروب رفت
ابری فشرده درصدد انفجار بود
خاموش کرد صاعقه های گلوش را
بغضی که روی صندلی چرخدار بود ...
شعری از آقای ابوالحسن صادقی پناه
فرارسیدن سال نو بر شما مبارک
هفت سلام خداوند هفت سین زندگی ات
سلام قولا من رب الرحیم
سلام علی موسی و هارون
سلام علی ابراهیم
سلام علی نوح فی العالمین
سلام علی المرسلین
سلام علی آل یاسین
سلام هی حتی مطلع الفجر
زاد روز ولادت خاتم نبوت و امام ششمین امام جعفر صادق مبارکباد.
ستاره ای بدرخشید وماه مجلس شد
دل رمیده ما رمیده ما را انیس و مونس شد
اربعین شهادت حسین (ع) بر عاشقانش تسلیت باد
آنچه از من خواستی با کاروان آوردهام یک گلستان گل به رسم ارمغان آوردهام
از در و دیوار عالم فتنه میبارید و من بیپناهان را بدین دارالامان آوردهام
اندرین ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست کاروان را تا بدینجا با فغان آوردهام
تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم یک جهان درد و غم و سوز نهان آوردهام
قصه ویرانه شام ار نپرسی خوشتر است چون از آن گلزار، پیغام خزان آوردهام
دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود ازبرایت دامنی اشک روان آوردهام
تا به دشت نینوا بهرت عزاداری کنم یک نیستان ناله و آه و فغان آوردهام
تا نثارت سازم و گردم بلا گردان تو در کف خود از برایت نقد جان آوردهام
تا دل مهرآفرینت را نرنجانم ز درد گوشهای از درد دل را بر زبان آوردهام
السلام علیک یا ابا عبدالله
مراسم عزاداری دهه سوم محرم هیات نورالائمه (ع) در مسجد ارگ
با سخنرانی حجت الاسلام الهی شروع مراسم ۳۰/۱۹
از ۱۶/۱۰/۸۸ لغایت ۲۵/۱۰/۸۸
السلام علیک یا ابا عبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک
شعری از برادر جانباز نخاعی بهروز ساقی
دریای عشق
ساده می گویم که قلبم جای توست
دیدگانم نیز رد پای توست
این تو هستی جای خون در رگ رگم
این دل و جان نیز هم ماوای توست
عقل ، کفش کهنه ای در پای توست
عشق موج سرکش دریای توست
عشق تو ما را ضمانت می کند
عاشقی یک جرعه از معنای توست
هر چه زیبایی ست روی زمین
پرتوی از تابش سیمای توست
عید غدیر عید ولایت و امامت بر پیروان ولایت مبارک
با تشکر از قاصدک
شعری از شاعر گرانقدر علیرضا قزوه
مست تر شو تا غدیر از عید قربان بگذرد
کاروان از هفت شهر عشق و عرفان بگذرد
راه بیت الله اگر از هند و ایران بگذرد
مهربانا یک دو جامی بیشتر از خود برآ
مست تر شو تا غدیر از عید قربان بگذرد
"خون نمی خوابد" چنین گفتند رندان پیش از این
کیست می خواهد که از خون شهیدان بگذرد؟
نغمه اش در عین کثرت، جوش وحدت می زند
هر که از مجموع آن زلف پریشان بگذرد
پردة عشّاق حاشا بی ترنّم گل کند
شام دلتنگان مبادا در غم نان بگذرد
وای روز ما که در اندوه و حرمان سر شود
حیف عمر ما که در دعوا و بهتان بگذرد
خون سهراب و سیاوش سنگفرش کوچه هاست
رستمی باید که از این آخرین خوان بگذرد
کاشکی این روزها بر ما نمی آمد فرود
حسرت این روزها بر ما فراوان بگذرد
کافر از کافر گذشت و گبر یار گبر شد
کاش می شد تا مسلمان از مسلمان بگذرد
حال و روز عاشقان امروز بارانی تر است
نازنینا اندکی بنشین که باران بگذرد
از شراب مشرق توحید خواهد مست شد
گر نسیم هند از خاک خراسان بگذرد
روز جهانی معلولین را گرامی داشته و این روز را به همه معلولین و خانواده محترمشان تبریک عرض می کنیم
دلیل انتخاب روز سوم دسامبر به عنوان روز جهانی معلولین
برگرفته از وبلاگ هبوط
دوران جنگ، دوران تجلی عشق بود و دوران جلوهفروشی عشاق، و سر این سخن را جز آنان که به غیب ایمان دارند و مقصد سفر حیات را میدانند، در نمییابند. دوستی شب عملیات با من میگفت: «کاش مدعیان این «حس غریب» را در مییافتند، این وجد آسمانی را که گوئی همه ذرات بدن انسان در سماع وصلی رازآمیز «عین لذت» شدهاند؛ نه آن لذت که هر حیوان پوستداری که حواس پنجگانهاش از کار نیفتاده است حس میکند؛ «الذ ِ لذات» را.» گفتم: «عزیز من! مدعیان را به خویشتن واگذار. خدا این حس را به هر کسی که نمیبخشد؛ توفیقی است و توفیقی، هر دو.» او رفت و شهید شد و من وقتی بالای جنازه خونآلودش نشسته بودم، به یقین رسیدم که «شهدا از دست نمیروند، به دست میآیند.»
در میان کلمات، کلمهای بدین زیبایی بسیار کم است: «بسیجی». نه از آن لحاظ که سخن از موسیقی الفاظ میرود و نه از لحاظ ایماژی که در ذهن میسازد؛ نه، جای این حرفها اینجا نیست. از آن روی که این کلمه بر مدلولی دلالت دارد که تجسم کامل آن روحی است که در «آوردگاه جهاد در راه خدا تحقق یافته است.
«بزرگترین دستاورد ما انسانهایی بودهاند به نام بسیجی.»؟
ادامه مطلب ...برای خواندن ادامه مطلب کلیک کنید