روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

روزنوشت های جانبازی

دست نوشته های یک جانباز وبگرد

میلاد امام رضا مبارکباد

میلاد هشتمین اختر آسمان امامت و ولایت بر عاشقانش مبارک

 

شعری تقدیم دوستان از سروده های شاعر جانباز ۷۰٪ بهروز ساقی

( برگرفته از کتاب در ردیف باران)

سلطان قلب ها

ای پرتو نگاهت روشنگر دو عالم

دست عنایت تو روی سر دو عالم

بر سینه‌های خسته نامت دوای درد است

جان می‌دهد نگاهت برپیکر دو عالم

بر حضرتت دو عالم در خدمت ایستاده

ای چون یقین نشسته در باور دو عالم

در سرزمین معنا کشورگشای عشقی

فرمانروا توئی تو در کشور دو عالم

از بس که دلربایی سلطان قلب‌هایی

ای گنبد طلایت تاج سر دو عالم

 

 

نیمه شعبان مبارک

اللهم عجل لولیک الفرج

همه هست آرزیم که ببینم از تو رویی

چه شود تو را که من هم برسم به آرزویی

میلاد سه پرچم دار عشق مبارکباد

ماه میلاد سه پرچم دار عشق
            دلبر و دلداده و دلدار عشق
                         ماه میلاد سه نور عالمین
                                سید سجاد و عباس و حسین
 
 
 
عاشقان را فصل شیدایی شده
خانه زهرا تماشایی شده
مهد ناز او زیارتگاه شده
جلوگر رخسار ثارلله شده
می کند با اشک پیغمبر وضو
تا بگیرد بوسه از زیر گلو
بینوایم اشک چشمم توشه است
کعبه ام آن مرقد شش گوشه است
 

میلاد رسول نور

میلاد رسول نور پیامبر رحمت محمد مصطفی
و میلاد صادق آل محمد مبارک باد
 
 
السلام ای نوگل صحرای وجود
ای که بر خاک قدومت کرده اهل حق سجود
 
 

آغاز ۱۱۶۸ سال امامت صاحب الامر

آغاز یکهزار و یکصد و شصت و هشتمین 
سال امامت و ولایت حضرت صاحب الامر مبارکباد
 
 
یا صاحب الزمان
 
 خاصیت نگاه تو ما را خراب کرد
این آفتاب غوره ما را شراب کرد
ترسیدم اینکه یار جوابم کند ولی ...
دیدم کریم بود و مرا مستجاب کرد
دیگر دلی نمانده که دلبر بخوانمت
هجران روی تو دل ما را خراب کرد
 

شهادت امام رضا (ع)

 
سالروز شهادت هشتمین نور امامت امام رضا (ع) بر شما تسلیت باد
 
 
دو قطعه شعر برگرفته از سایت جشنواره سراسری شعر میلاد امام رضا
 
این آفتاب شرقی بی کسوف را
ای ماه سجده آر و بسوزان خسوف را

((لا تقربواالصلوه)) بخوان و به هم بزن
این مستی بهم زده نظم صفوف را

نقاره ها به رقص کشاند اهل زهد را
شاعر نمود و صف تو صد فیلسوف را

می ترسم از صفای حرم با خبر شود
حاجی و نیمه کاره گذارد وقوف را

این واژه ها کم اند برای سرودنت
باید خودم بچینم از اول حروف را

روح القدس بیا بنشین شاعری کنیم
خورشید چشمهای امام رئوف را

محمد مهدی سیار
 
 
 
نقاره ها زشوق تو دارند گفت و گو
پیچیده در رواق سحر ، عطر سبز هو

از خویش می شوند رها فوج کفتران
در سایه سار این همه سیمرغ آرزو

در آستان قدسی ات ای قبله گاه مهر
هستند لحظه های حرم ، دائم الوضو

بنگر غریب خسته ی حیرت نصیب را
در ازدحام آینه ها ، غرق جست وجو

این سایه ی مکدر و درمانده آمده ست
از خاک درگه تو کند کسب آبرو

دل را دخیل بسته به لبخند روشنت
واکن گره زبغض فروخفته در گلو

مثل همیشه چشم به راه نگاه توست
این زائر نشسته در ایوان روبرو

حسن یعقوبی
 
 

سلام علی آل یاسین

 

السلام علیک یا رسول الله

اصبنا بک یا جبیب قلوبنا فما اعظم

 المصیبهّ بک حیث فقدناک

در سوگ توییم یا حبیب دلهای ما ؛ چه اندازه بزرگ است مصیبت بر تو از آنجهت مبتلا به فقدان تو شدیم.

السلام علیک یا ابا محمد الحسن

 بن علی ایها المجتبی

مظلومترین امام 

وتنهاترین معصوم

دو روی یک سکه از ارزشهای دفاع مقدس در جامعه

 
جالب است که دردمندترین بازماندگان جنگ که حتی جسم فرزندان یا وابستگانشان هم باز نگشته است، به این راحتی مورد تفقد و احترام شبکه رادیویی قرار می گیرد که در سراسر کشور و در پهنه ایران زمین مخاطبان بسیاری دارد!
 
یادداشتی از سایت بازتاب
 
در آستانه اربعین امام حسین یکی از بازماندگان قافله حسینی در سکوتی جالب و در حالی که خودش را برای «شش گوشه عشق» آماده می کرد، شوک سختی به جامعه و هنرمندان وارد کرد.

به گزارش خبرنگار «بازتاب»، «رسول ملاقلی پور» مردی از تبار خیبری های 8 سال دفاع مقدس نه تنها داغ نبود و دود نمی کرد، بلکه سوخت و دم برنیاورد و آرام و بی صدا در اسفندی که سالگرد بسیاری از شهدای سال های پایانی جنگ است، به قافله بازمانده از آن سفر کرد.

اما رفتن ملاقلی پور هیچ دلیلی نمی شود که جامعه سکوت او را در طول جشنواره های داخلی و بی توجهی عمدی به اثرهای وی را فراموش کند. ملاقلی پور هیچگاه ادعای فیلم سازی و دردمندی نداشت ولی حرفی که می زد آن چنان دردمندانه بود که دل هر انسان پاک نهادی را می سوزاند. او هیچگاه فیلمی برای جایزه نساخت و برای نگرفتن آن هم جنجال و اعتراض به پا نکرد!

سال ها فیلم ساخت و توهین و بی احترامی شنید، اما آنچه برایش مهم بود، باقی ماندن یاد جوانان دلیری بود که وی با آنها سال ها زندگی کرده بود و به تعبیر خودش از بد روزگار او مانده و آنها رفته بودند. درک کردن وجود «باکری» و جای خالی وی در ذهن رسول ملاقلی پور در آثارش همیشه قابل حس بود.

ولی با تمام این تلاش ها وقتی به موج فراگیر برخوردهای عجیب و غریب با بازماندگان دفاع مقدس و بی توجهی هایی که اندک اندک رنگ توهین به خودش می گیرد، توجه می کنیم. در می یابیم که چقدر راحت ارزش انسانی هایی که در برهه ای سخت جان خود را به قیمت آزادی و ثبات کشور فروختند، در حال فراموشی و گاهی ارزان فروشی است!

سال هاست «روایت فتح» تنها راوی بی واسطه جنگ جایش را به حرف های قشنگ و پروژه هایی داده که دیگر رنگ و صفای سنگرنشینان خاکی و با صفای جبهه را ندارد. اگر هم اندک تلاش هایی در این راه انجام شود، به بهانه هماهنگی و بررسی موضوع به فراموشی سپرده می شود.

100 روز پیش رسول ملاقلی پور گفت که دیگر فیلم جنگی نمی سازد، روایت فتح دیگر برنامه ای دنباله دار نیست که مخاطبان خود را جذب کند، ابراهیم حاتمی کیا، کمال تبریزی و . . . فیلم جنگی نمی سازند و به بهانه آدم هایی که به جامعه تزریق می کنند که فیلم جنگی دیگر خریدار ندارد، مجبورند یا به سراغ ژانرهای اجتماعی بروند یا بیکاری!

اما در این میان برخی چنان با قدرت فیلم جنگی می سازند و مدعی هستند که معلوم نیست تا به حال کجا بوده اند و چه می کرده اند. نتیجه اش هم این می شود که پس از نزدیک به دو دهه در یک فیلم جنگی به پیکر مطهر شهدا، نعش و . . . گفته شود! و در قبال اولین های پر ایراد داد و قال راه می افتد.

تضاد و برخوردهای متفاوت و نبود یک فرهنگ مشترک برای حفظ ارزشهای دفاع مقدس در بخش های مختلف فرهنگی کشور موجب شده که برای نمونه در برنامه «هفت شنبه» که روز جمعه از یک شبکه رادیویی سراسری پخش شد، در بخشی از آن به راحتی به خانواده شهدای مفقودالاثر توهین شود.

در بخشی از این برنامه مجریان به خواندن پیام های مردمی مشغول بودند، که یکی از آنها به بهانه طرح یکی از همکارانشان به نام «محمودرضا» ضمن به کار بردن کلماتی که بیشتر زبان حال مادران در انتظار شهدا و مفقودان دفاع مقدس است، با لحنی بسیار بد گفت: «لطفا یکی خبری، اثری، چشمی، چاری، گوشتی، تیکه استخونی و . . . برای ما بیاورد!»

جالب است که دردمندترین بازماندگان جنگ که حتی جسم فرزندان یا وابستگانشان هم باز نگشته است، به این راحتی مورد تفقد و احترام شبکه رادیویی قرار می گیرد که در سراسر کشور و در پهنه ایران زمین مخاطبان بسیاری دارد!

این در حالی بود که امروز شنبه، پخش مستندی جالب از زندگی خانواده ایثارگر و شهید غیاثوند قیصری از شبکه یک، نشان داد چقدر راحت در این سال ها بازماندگان جنگ فراموش شده و در میان خاطرات و عکس های یادگاری رها شده اند.

پدر این خانواده، عطاالله غیاثوند قیصری مردی که یک پسرش در سال 61 مفقودالاثر و پسر دیگرش در سال 65 شهید شده بود، حالا خودش به خاطر شیمیایی شدن در عملیات کربلای 4 دچار سرطان مثانه است.

درک زندگی بازماندگان جنگ در سراسر جهان همواره با احترام خاصی همراه است، در ژاپن و ایالات متحده هنوز به بازماندگان جنگ هایی که این کشورها مهاجم بوده اند، احترام فراوانی گذاشته می شود.

اما ما در کشوری که مردم از خرد و کلان با جسم و جان خود در برابر یک تهاجم ایستادند، به راحتی همه چیز را به گذر زمان واگذار کرده ایم و آنچه برای ما دیگر مهم به شمار نمی رود، حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس توسط وارثان واقعی خود آن است، نه کسانی که تنها دوست دارند شیپوری از جنگی بودن را به همراه خود داشته باشند
 
 

اگر زینب نبود

فرا رسیدن اربعین حسینی تسلیت باد
 
 
اشک خون در کربلا می ماند اگر زینب نبود
عاشق از معشوق جدا می ماند اگر زینب نبود

سر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود               کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

چشمه ی فریاد مظلومیت لب تشنگان                 در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبود

چهره ی سرخ حقیقت بعداز آن طوفان خون        پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود

ذوالجناح دادخواهی بی لگام وبی سوار                 در بیابانها رها می ماند اگر زینب نبود

در طلوع داغ اصغر استخوان اشک سرخ           در گلو و چشمها می ماند اگر زینب نبود

                   

 

محتشم کاشانی:

 

 

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور واهمه را در گمان فتاد


هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد


هرجا که بود آهویی از دشت پا کشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد


شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد


هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخم های کاری تیغ و سنان فتاد


ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد


بی اختیار نعره ی هذا حسین زود
سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد


پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول


* * *
این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست


این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست


این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست


این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست


این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست


این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست


این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست


چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد